مصادیق ضلالت

مصادیق ضلالت

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ نود و چهارم، 8 صفر 1435) به تبیین موضوع «مصادیق ضلالت» می‌پردازیم.

از ضلالت به عنوان اولین جلوه‌ی دشمنی شیطان گفتیم و دانستیم اضلال الهی، فقط به کسانی تعلق می‌گیرد که خودشان دعوت شیطان را بپذیرند و ضلالت را انتخاب کنند؛ وگرنه اصالت، با هدایت است. یعنی اگر هدایت عامّه و هدایت خاصّه داریم، ضلالت فقط خاص است و ضلالت عام نداریم.

"لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ."[1]

هر آینه خداوند بر مؤمنان، منّت نهاد، هنگامی كه در میان آن‌ها، پیامبری از خودشان برانگیخت كه آیات او را بر آن‌ها بخواند و پاكشان كند و كتاب و حكمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشكاری بودند!

انسان به دلیل استعداد جامعش، جامع وجود را خواست و امانت الهی را پذیرفت؛ اما غافل بود از اینکه چه بار سنگینی بر دوش خود نهاده است و خود را در چه ابتلاهایی انداخته است؛ "حَمَلَهَا الْإنْسانُ إنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً"[2]. و این همان ضلال مبین بود! اما خداوند، به شأن خودش رفتار کرد و دست انسان را برای کمک گرفت؛ چگونه؟ بندگان نابش را که به نحو احسن، ادای امانت الهی کرده بودند، به رسالت فرستاد تا بقیه را به مسیر هدایت بکشانند.

"فَذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إلاَّ الضَّلالُ فَأنَّی تُصْرَفُونَ."[3]

پس آن است خداوند، پروردگار حقّ شما؛ پس بعد از حق، چه چیز جز گمراهی است؟! پس چرا روی گردان می‌شوید؟

الله، با ربوبیتش، همگان را به حق، هدایت می‌کند؛ مگر بنده‌ای که هدایت را نپذیرد و گمراه شود! همان گونه که معلم به شاگردانش یکسان درس می‌دهد؛ اما همه، یک نمره نمی‌گیرند. خدا هم، خیر محض است و برای همه، هدایت را می‌خواهد؛ اما در ربوبیت، همه یکسان نمی‌گیرند و هدایت نمی‌شوند! اما هر که هدایت را نگیرد، نبودِ هدایت، می‌شود ضلالت؛ و گریزی نیست.

"وَ لَقَدْ جاءَكُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیّناتِ فَما زِلْتُمْ فی‏ شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّی إذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ."[4]

و هر آینه یوسف از قبل، دلایل روشن برای شما آورد؛ پس پیوسته نسبت به آن در شک بودید، تا جایی که از دنیا رفت؛ گفتید: خدا هرگز پس از او، رسولی برنیانگیزد! این‌چنین خداوند، هر اسراف‌کننده‌ی تردیدگر را گمراه می‌کند.

می‌دانید؟ ما آن قدر بر وجود خود، پیرایه بسته‌ایم و "من" و شأن و شئون ساخته‌ایم، که آن وجود واحد را گم کرده‌ایم؛ و آن قدر حق را لباس باطل پوشانده‌ایم، که به شک افتاده‌ایم و حق را گم کرده‌ایم! وگرنه حق، گم‌شدنی نیست. پس هر چه شأن و شئون کمتر، آرامش بیشتر و پیدا کردن حق، آسان‌تر؛ اما هر چه شأن و شئون بیشتر، ناآرام‌تر و پیدا کردن حق، سخت‌تر! تا آنجا که در تمام روابط و شرایط، اگر بتوانیم خود را و حق را پیدا کنیم، معلوم است ریشه در حق داشته است؛ اما اگر نتوانیم، از مدار حق، منحرف شده‌ایم!

به عنوان مثال، مادری که یک روز فرزندش را به دنیا آورده و با عشق، به او شیر داده و بزرگش کرده است، اگر ارتباط و محبتش بر اساس حق بوده باشد، بعدها هم ارتباط درست با فرزندش دارد و تأثیر مثبت این ارتباط را در دنیا و آخرت، در وجودش می‌یابد. اما اگر معیارش حق نبوده باشد، دیگر آن محبت درست را ادراک نمی‌کند و تبعات سوء ارتباطش را هم می‌بیند؛ وقتی هم از دنیا برود، فرزندش یادی از او نمی‌کند و باقیات‌الصّالحاتش نمی‌شود!

"وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمْراً أنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً."[5]

و شأن و نحوه‌ی بودِ مرد و زن مؤمن، این نیست که وقتی خدا و رسولش امری را حکم کنند، ترجیحی بر آن داشته باشند؛ و هر که خدا و رسولش را عصیان کند، به تحقیق، گمراهی آشکاری شده است!

مصداق دیگر گمراهی، چون و چرا در مقابل امر خدا و رسول است؛ هم در امور تکوینی و هم در امور تشریعی. نباید بر خلاف امر خدا و رسول، چیزی را ترجیح داد؛ که مخالفت از امر خدا و رسول، گمراهی آشکار است.

ضلالت، مصادیق گوناگون دیگری نیز دارد؛ اما راه‌کار نجات از ضلالت چیست؟

"یا أیّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیكُمْ أنْفُسَكُمْ لایَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إذَا اهْتَدَیتُمْ إلَی اللهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ."[6]

ای کسانی که ایمان آوردید، خود را بیابید؛ هر گاه هدایت شدید، آن‌که گمراه شده است، شما را ضرر نمی‌رساند. بازگشت تمام شما به سوی خداست؛ پس شما را به آنچه می‌کردید، خبر می‌دهد.

 

[1]- سوره آل عمران، آیه 164.

[2]- سوره اعراف، آیه 72 : انسان، آن [امانت] را حمل کرد؛ همانا او ظلوم جهول بود.

[3]- سوره یونس، آیه 32.

[4]- سوره غافر، آیه 34.

[5]- سوره احزاب، آیه 36.

[6]- سوره مائده، آیه 105.

 



نظرات کاربران

//