هدایت، تنفّس روح

هدایت، تنفّس روح

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ نود و پنجم، 9 صفر 1435) به تبیین موضوع «هدایت، تنفّس روح» می‌پردازیم.

هدایت، راهنمایی با لطفِ خداست. خداوند، نه از روی نیاز و نه از جبر و فشار، هدایت را برای همگان در رتبه‌ی خودشان فرستاده است. هدایت، علت مُبقیّه و هوا برای تنفس و حیات ابدی روح است؛ همان طور که جسم با تنفس از هواست که زنده می‌ماند. جایگاه هدایت، رساندن به سعادت است؛ مثل هوا، که عامل سلامت است. اما اگر ما هوا را آلوده کنیم، دیگر علت مبقیه نیست؛ بلکه راه تنفس را می‌بندد.

هدایت هم از جانب خداوند، ظهور لطف و مهربانی خداست و هیچ شیئی از آن، خالی نیست. اما انسان در اختیار و تشریع، می‌تواند با گناه، آن را آلوده کند و به ضلالت، نزدیک شود. البته اصل هدایت، آلوده و خراب نمی‌شود؛ اما انسان، سالم باقی نمی‌ماندو هدایت نمی‌یابد!

با یک بیان، هدایت الهی، چهار وجه دارد:

1) هدایت تکوینی که برای عموم موجودات است و شعور و غریزه‌ای است که به اقتضای خلقلت هر موجود، به آن تعلق گرفته است:

     "قالَ رَبُّنَا الَّذي أعْطٰى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدٰى."[1]

       گفت: پروردگار ما، همان است که هر شیء را آفرید، سپس هدایت کرد.

خداوند برای هر موجود، با نیروهایی که در درون او قرار داده و شرایطی که در بیرون برایش گذاشته، مسیر حرکت برای رسیدن به کمال نوعی‌اش را گشوده و او را در آن مسیر قرار داده است. و البته این هدایت، تدریجاً به ظهور می‌رسد و یک‌باره نیست.

2) هدایت تشریعی که خاص انسان، اما برای تمام انسان‌هاست؛ همان صراط مستقیم که با شریعت، ارسال رسل و انزال کتب، جاری می‌شود و انسان اگر در مسیر آن قرار نگیرد، انسان نمی‌شود!

     "إنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ..."[2]

     همانا تو [ای پیامبر] بیم‌دهنده‌ای؛ و هر قوم، هدایت‌گری دارد.

3) هدایت توفیقی که همگانی نیست و در نتیجه‌ی استفاده‌ی درست از دو هدایت قبلی حاصل می‌شود. پس اگر چه این هدایت هم از جانب خداست، اما زمینه‌اش را خود انسان باید فراهم کند:

     "وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ."[3]

       و کسانی که هدایت را پذیرفتند، [خدا] بر هدایتشان می‌افزاید و تقوایشان را به آنان عطا می‌کند.

4) هدایت آخرت به سوی بهشت و مراتب بهشت هم، برای کسی است که هر سه رتبه‌ی هدایت را گرفته و در آستانه‌ی ورود به عالم بی‌کران است.

مثل نطفه‌ای که در رحم رفته، مستقر شده، با تغذیه‌ی درست از خون مادر، مضغه و علقه و... شده و تمام مراحل رشد و تکامل را طی کرده؛ اینجاست که متولد می‌شود و آغوش محبت مادر را ادراک می‌کند.

پس مراتب هدایت، زمینه‌ساز یکدیگرند. کار هدایت را هم خدا می‌کند؛ ولی ماییم که انتخاب می‌کنیم چگونه و تا کجا پیش رویم و خدا، مجبورمان نمی‌کند!

"إنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إمَّا شاكِراً وَ إمَّا كَفُوراً."[4]

راه، یکی است؛ منتها انسان، مختار است که آن یک راه را برود، یا نرود؛ و اگر نرفت، توهمی در راه دیگر که بی‌راهه است، می‌افتد! چون هدایت، اختیاری است و تا خود انسان نخواهد، هدایت را نمی‌پذیرد؛ چه، هدایت جبری، ارزش ندارد و در باد و طوفان‌های زمان، به راحتی بر باد می‌رود! و این، نکته‌ای است که در تربیت فرزند هم، باید در آن، دقت بسیار کنیم.

حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"هُدَى اللهِ، أحْسَنُ الْهُدَى."[5]

هدایت الله، هدایت احسن است.

و انسان که مخلوق احسن است، باید تحت این هدایت احسن قرار گیرد؛ تا بتواند مقام خلیفةاللّهی را به نحو تامّ و احسن، ظهور دهد. امام صادق(علیه‌السلام) در ذیل آیه 24 سوره انفال ("وَ اعْلَمُوا أنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ") می‌فرمایند:

"يَحُولَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أنْ يَعْلَمَ أنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ."[6]

[خداوند] بین او و بین اینکه بپندارد باطل، حقّ است، حایل می‌شود!

گویی حضور خداوند در قلب انسان، برای این است که او باطل را از حق بشناسد و هرگز گمراه نشود و تن به باطل ندهد. پس حجت بر انسان، تمام است؛ چون معیار حق و باطل را در درون خود دارد. و لذا هیچ گاه برای گناه و گمراهی، عذر جهل و نفهمیدن ندارد؛ اگر چه بخواهد توجیه و عذرتراشی کند و خود را به نفهمیدن بزند!

 

[1]- سوره طه، آیه 50.

[2]- سوره رعد، آیه 7.

[3]- سوره محمد(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)، آیه 17.

[4]- سوره انسان، آیه 3.

[5]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص94، روایت 1661.

[6]- التوحید شیخ صدوق، ص358.

 



نظرات کاربران

//