هدف و وسیله

هدف و وسیله

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ سی و دوم، 17 شوال 1434) به تبیین موضوع «هدف و وسیله» می‌پردازیم.

دانستیم تمام علل و اسباب در عالم، تحت اراده‌ی سبب‌ساز، کار می‌کنند و فی‌نفسه، اثری ندارند. لذا انسان در هر کاری باید به خدا توکل کند؛ به این معنا که اگر چه در عمل، دست به اسباب می‌زند، اما بداند که تمام آثار از سبب‌ساز است و دلش به قدرت خدا، گرم و مطمئن باشد، نه به ظاهر اسباب.

بر این اساس، واضح است که انسان برای حیات و کمال، باید حركت و تكاپو داشته باشد و ظهور قوا و استعدادهای درونی او، با تلاش و مجاهده حاصل می‌شود؛ چه، "لَیسَ لِلإنْسانِ إلاَّ ما سَعٰى‏"[1]. لذا هر ارزش اختیاری برای انسان، با کوشش به دست می‌آید؛ آن هم کوشش در دنیا که دار حرکت است. این حرکت، جبری است؛ منتها مقصد حرکت و نحوه‌ی رسیدن به آن، به اختیار انسان بستگی دارد.

اینجاست که هدف‌ها و وسیله‌ها، مطرح می‌شوند و ارزش و امتیاز انسان‌ها در حرکت به سوی کمال، به تلاش و انتخاب‌ خودشان برمی‌گردد. پس باید هم هدف‌ها را بشناسیم و هم وسیله‌ها را؛ تا بتوانیم درست حرکت کنیم. ما، هدف‌های‌ قریب، متوسط و ‌بعید و نیز وسیله‌های قریب، متوسط و بعید داریم.

به این مثال، توجه کنید. وقتی می‌خواهیم درخت پرتقال بکاریم، هدف قریب ما پیدا کردن خاک مناسب و کاشت دانه است؛ هدف متوسّطمان، جوانه زدن دانه و هدف بعیدمان، ثمر دادن درخت پرتقال. هر یک از این هدف‌ها هم، وسیله‌ای متناسب خود می‌خواهد. کاشت دانه، به بیل و کلنگ نیاز دارد؛ جوانه زدن و رشد دانه، به باران و آفتاب و کود؛ و برداشت پرتقال هم، ابزار مخصوص خود را می‌خواهد. اما باید دقت داشته باشیم که گاه وسیله‌ای که برای یک مرحله، مناسب است، برای مرحله‌ی دیگر، مخرّب است. مثلاً بیل و کلنگ که وسیله‌ی هدف قریب است، برای هدف متوسطه یعنی جوانه زدن، مخرّب است!

سیر زندگی انسان نیز به این مثال، شبیه است و همان طور که بدون بیل و کلنگ زدن، کاشتن دانه، جوانه زدن، وجین کردن و...، میوه‌ای بر درخت نمی‌روید، انسان هم بدون استفاده از وسایل قریب، متوسط و بعید، که عبادات و اعمال هستند، نمی‌تواند به غایت وجودش که کمال انسانی است، برسد.

البته واضح است اینکه می‌گوییم هدف قریب و متوسط و بعید، منظورمان یک سری اهداف جدا از هم نیست. در واقع باغبان، همان لحظه که دانه را می‌کارد، به فکر جوانه زدن و همین طور میوه شدن دانه است؛ یعنی اهداف، در بطنِ هم هستند و به موازات هم پیش می‌روند. پس چنین نیست که بگوییم الآن دانه را می‌کاریم و بعد می‌خوابیم تا آن زمان که ناگهان بروید و ما سراغ هدف دوم برویم! سیر حرکت انسان نیز از آغاز، به سوی هدف غایی پیش می‌رود؛ اما در مراحل پیوسته و پشت سرهم.

بنا بر آنچه گفتیم، اولاً ارزش انسان، جز به تلاش نیست و ثانیاً تلاش به ثمر نمی‌رسد، مگر با جمع میان وسیله و هدف یا همان سبب و مسبّب؛ این در ظاهر و آن در باطن، این در عالم ناسوت و آن در عالم ملکوت. مثلاً نماز به عنوان حرکتی ظاهری، همین امروز باید باطنش که "إنَّ الصَّلاةَ تَنْهٰى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللهِ أكْبَرُ"[2] است، به ظهور رسد؛ نه اینکه امروز نماز بخوانیم و منتظر باشیم تا فردا آثارش را بگیریم و به بهشت برویم! این در حالی است که اغلب ما چون دنیا را از آخرت، و مبدأ را از معاد جدا می‌دانیم، تصور می‌کنیم که امروز باید کار کنیم و فقط فردا نتیجه‌اش را بگیریم!

این در حالی است که اگر هم فرض کنیم امروز فصل بهار ماست و فردا در فصل تابستان که همان معاد است، نتیجه‌ی اعمال را از خدا خواهیم گرفت، باید بدانیم اگر در بهار به صورت‌ها و ظواهر اکتفا کنیم و نتوانیم آرام‌آرام ریشه بدوانیم و در باطن هم، تحرّکی داشته باشیم، در تابستان نمی‌توانیم چیزی به دست آوریم. یعنی درست است که ما به تدریج و در نهایت به هدف غایی می‌رسیم؛ اما باید در همین دنیا، مسیر هدف‌های قریب و متوسط و بعید را طی کنیم و با سبب‌های قریب و متوسط و بعید، به سوی مسبّب اصلی برویم.

پس در این مسیر، دو حجاب، ممکن است برای انسان حاصل شود. اول، اینکه اینکه تمام دانه‌ها یعنی عبادات و اعمالش را روی خاک - و نه درون خاک- ‌بکارد و نداند! همین باعث می‌شود که نه تنها آثار نورانی آن‌ها را نبیند، بلکه هر روز بیشتر گرفتار حجاب غلیظ خودبینی، خودخواهی، شهوت‌پرستی و تعدّی از قوانین و سنن تکوینی و تشریعی شود. و حجاب دوم، اینکه فکر می‌کند در آینده، محصول برداشت خواهد کرد؛ حال آنکه از دانه‌ای که روی خاک افتاده، محصولی به وجود نخواهد آمد، مگر در توهم!

این حجاب‌ها، نمی‌گذارد انسان، حقیقت را ببیند و هدف غایی و مسبّب حقیقی را بشناسد. اما با این حال، به فرمایش علامه جعفری(رحمةالله‌علیه):

«تسلط تاریکی مطلق بر اعماق قلب آدمى، بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد و به قول برخی انسان‌شناسان، تباهی مطلق قلب آدم و ابتلای آن به نابینایی مطلق، پدیده‌ی ساده‌ای نیست؛ بلكه براى سقوط قلب در نابینایى مطلق، مبارزه با همه‌ی هستى... لازم است!»[3]

یعنی اگر چه حجاب‌های فراوانی روی قلب ما را گرفته، اما همه‌ی این‌ها سطحی است. کافی است از سطحی‌نگری، دست برداریم و نگاه و اندیشه‌مان را به عمق ببریم. گرچه ممکن است با این دید، آن قدر آلودگی در خود ببینیم که به ناامیدی نزدیک شویم؛ اما مطمئن باشیم درد که بیاید، طبیب هم می‌آید؛ طبیبی که دارو به دست، می‌گردد تا ببیند چه کسی دردش را یافته است و درمان می‌خواهد.

به آیه 29 سوره احقاف توجه کنید:

"یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ كَفَرُوا عَلَی النَّارِ أذْهَبْتُمْ طَیّباتِكُمْ فی‏ حَیاتِكُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِی الأرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ."[4]

آن روز كه كافران را بر آتش عرضه كنند، [به آن‌ها گفته می‌شود:] شما طیّباتتان را در زندگی دنیای خود بردید و از آن، بهره گرفتید؛ پس امروز عذاب ذلّت‌بار، جزای شماست، به خاطر استكباری كه به ناحق در زمین می‌كردید و گناهانی كه مرتکب می‌شدید.

کفر یعنی پوشاندن؛ شاید این کافران، کسانی باشند که حقیقت را در حجاب‌های سطحی پوشانده‌اند و آن را ندیده‌اند! شاید اهل عمل و عبادت هم بوده‌اند؛ ولی طیّبات یعنی ملکوت، قلب و بذرهای اسماء را به پای زندگی دنیا ریخته‌اند و روحیه‌ی مادی پیدا کرده‌اند. آنان بذرها و وسیله‌هایشان را در خاک خودمحوری و با روحیه‌ی رفاه‌زدگی و دنیاخواهی کاشته‌اند؛ لذا نه تنها به هدف کمال و وارستگی نمی‌رسند، بلکه چون خود را کامل می‌بینند، از هر نوع نقد و خطایی که به آن‌ها گوش‌زد شود، بیزارند و دنبال اصلاح نمی‌روند.

در یک کلام باید بدانیم وقتی عبادتی می‌کنیم، باید تأثیرش را در تغییر اخلاق و روحیاتمان دنبال کنیم؛ که البته اگر این تغییر در ما به وجود آمده باشد، حتماً اطرافیانمان هم آن را احساس می‌کنند. اما اگر امروز عملمان اثری ندارد و منتظریم خدا بعد از مرگ، پاداشمان را بدهد، بدانیم که آن زمان، نصیبی نخواهیم داشت.

عبادات و اعمال ما، باید قلب و اندیشه‌مان را تغییر دهد، تا محور سود و زیان، غم و شادی، و نگرانی و آرامشمان، بر پایه‌ی صحیح و خدایی قرار گیرد و دیگر نگران اموال، اولاد و ازواج در امور جزیی نباشیم. و برای نیل به این هدف، باید دست در دست راهنما بدهیم؛ آن هم راهنمایی که خداوند برایمان قرار داده، تا میزانی حقّی باشد که بر اساس آن بتوانیم سایه و اصل، و شوره‌زار و خاک مناسب را از یکدیگر بازشناسیم؛ یعنی میزانِ انسان کامل. باید خانه‌ی وجودمان را به دست او دهیم، تا از تمام پیرایه‌ها، پاکش کند و آن را خالص و صاف و خالی از هر شأن و شئون و هرشائبه‌ی غیر، به صاحب‌خانه بسپارد.

 


[1]- سوره نجم، آیه 39 : برای انسان، بهره‌ای جز سعی و كوشش او نیست.

[2]- سوره عنکبوت، آیه 45.

[3]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج10، ص101.

[4]- سوره احقاف، آیه 20.

 



نظرات کاربران

//