انسان شناسی08 - خلیفه کیست؟

خلیفه کیست؟

 

 در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ هشتم، 24 ربیع‌الأول 1435) به تبیین موضوع «خلیفه کیست؟ » می‌پردازیم.

سخن بر سر جعل خلیفه بر زمین بود و گفتیم این جریان، در آیه‌ی سی‌ام سوره‌ی بقره، مطرح شده است. در بررسی این آیه و آیات قبل و بعد از آن، دانستیم که خداوند، مجموع هستی را برای انسان و انسان را برای خلیفةاللّهی در زمین آفریده است. این جعل خلیفه نیز مستقیماً به دست ذات اقدس اله، صورت گرفته تا آدمی بفهمد وامدار هیچ موجودی جز ذات اقدس اله نیست و غایتش، اسم جامع الله است.

این نشان می‌دهد که ما به خدا، از تمام جلواتش نزدیک‌تریم؛ اما چون جایگاه خود را نمی‌شناسیم و به آن معرفت نداریم، سرگرم جلواتش شده‌ایم و ارتباطمان با جلوات او، نزدیک‌تر از ارتباطمان با خودش شده است!

"وَ إذا سَألَكَ عِبادی عَنِّی فَإنِّی قَریبٌ..."[1]

البته راز این قرب انسان به خدا و خدا به انسان، حتی از ملائکه هم پوشیده بود. اما خدا می‌خواست آن را آشکار کند و به ملائکه بفهماند با وجود تقدیس و تسبیحی که انجام می‌دهند، زمانی می‌توانند به خدا نزدیک شوند، که بر این حقیقت، سجده کنند. وجود ملائکه، قابل نبود بی‌واسطه، اسماء الهی را از خدا دریافت کند. اما ظرف وجود انسان، چنان وسعت داشت که حامل اسماء الهی شد و این مُهر شرافت، بر پیشانی‌اش خورد. لذا خداوند، اسماء را بی‌واسطه به انسان آموخت و او را واسطه‌ی شناساندن خود به ملائکه قرار داد. فرشتگان نیز ظهور تامّ اسماء خدا را در آدم به شهود نشستند و با ادراک این مقام، به سجده افتادند.

بر این اساس، مقام انسان از تمام مراتب هستی، بالاتر است. انسان، در بند حق‌تعالی است و حق‌تعالی تمام هستی را به پای انسان می‌ریزد. لذا کلّ هستی، طفیل وجود انسان است؛ اما نه برای انسان، بلکه برای غایت وجود او یعنی قرب به حق‌تعالی. انسان، آیینه‌ی تمام‌نمای اسماء خداست و مسئولیتش از همه، سنگین‌تر است. همه، نسبت به او مسئولیت دارند و او نسبت به خدا؛ و تمام هستی باید با واسطه‌ی او، به شهود اسماء خدا و کمال لایق خود برسد. لذا اگر در این زمینه کوتاهی کند، مسئول است و باید پاسخ‌گو باشد. اینجاست که آداب فردی و اجتماعی و حقوق تمام موجودات هستی، بر انسان، واجب می‌شود.

اما مفسّرین درباره‌ی مقام خلیفگی انسان، نظرات مختلفی دارند؛ که علامه جوادی آملی(حفظه‌الله) چند نظر را مطرح کرده‌اند و پاسخ داده‌اند[2]:

1-  عده‌ای گفته‌اند منظور از خلیفه، شخص آدم است. اما این نظر، مردود است و سجده‌ی فرشتگان، نه به شخص آدم، بلکه به مقام و جایگاه او یا همان نوع انسانیت بوده است؛ زیرا: اولاً تصمیم بر جعل خلیفه، با جمله‌ی اسمیه آمده که مفید استمرار است؛ در حالی که شخص آدم، استمرار نداشت! ثانیاً اگر به آدم شخصی اختصاص داشت، با رفتن او باید اسماء الهی تعطیل می‌شد و هیچ کس استعداد ظهور هیچ اسمی را نداشت؛ در حالی که می‌دانیم هرگز چنین نیست! ثالثاً فرشتگان به خدا عرضه کردند آیا کسی را خلیفه قرار می‌دهی که فساد می‌کند و خون می‌ریزد؟ در حالی که شخص آدم، خونی نریخت و فسادی برپا نکرد.

2-  احتمال دوم، این است که بر اساس برخی روایات، تنها انسان‌های کامل، خلیفةالله هستند؛ نه سایر انسان‌ها. اما این هم درست نیست؛ زیرا اولاً ممکن است برخی از این روایات، مرسل باشد و ثانیاً این روایات، هر چند خلافت را برای انسان‌های کامل، اثبات می‌کنند، اما مفید حصر نیستند و خلافت سایرین را نفی نمی‌نمایند.

3-  احتمال سوم، اختصاص خلافت به انسان‌های مؤمن و متقی است؛ بر این پایه که خلیفه و مستخلفٌ‌عنه باید با هم سنخیت داشته باشند و لذا کفار و معاندین، مقام خلافت را ندارند. اما اینان فراموش کرده‌اند که خلافت، مربوط به وجود است و آنچه باید با حق، سنخیت داشته باشد، اصل وجود است؛ که اصل وجود همه‌ی انسان‌ها نیز، چه مؤمن باشند و چه کافر، هم‌سنخ حق است.

پس خداوند، اسماء را به تمام آدمیان آموخته است و همگان قابلیت خلیفةالله شدن را دارند؛ هر چند ممکن است این خلافت را به ظهور رسانند و یا آن را در پسِ حجاب‌های ظلمانی خود و دنیا، مخفی کنند. البته مسلماً رتبه‌ی اعلای خلافت و ظهور آن، مختص حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است؛ اما سایر انسان‌ها نیز در رتبه‌ی خود، این قابلیت را دارند و می‌توانند خلیفه شوند.

 


[1]- سوره بقره، آیه 186 : و هر گاه بندگانم درباره‌ی من از تو پرسیدند، پس همانا من نزدیکم... .

[2]- تفسیر تسنیم، ج3، صص40-46.

 



نظرات کاربران

//