انسان شناسی21 - چرا جهنّمی شدند؟

چرا جهنّمی شدند؟

در ادامۀ بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (جلسۀ بیست و یکم، 26 ربیع‌االثانی 1435) به تبیین موضوع «چرا جهنّمی شدند؟» می‌پردازیم.

در جلسه‌ی قبل درباره‌ی بلعم گفتیم. او کسی بود که علی‌رغم شرایط خوب، از علّیت وجودش منسلخ شد و به فرمایش قرآن، به جایی رسید که شیطان از او تبعیت کرد[1]! درواقع شیطان مانند سگی در پی استخوان است؛ استخوان خودبینی، استکبار، استقلال‌طلبی، هوای نفس و اصالت دادن به مقتضیات. لذا اگر این گرایش‌ها را در کسی ببیند، دنبالش می‌کند. این است که ما باید به خدا پناه بریم؛ هم از مقتضی شیطنت خود و هم از ابلیس خارجی. یعنی هم سعی کنیم به مقتضیات نفس امّاره پاسخ ندهیم، هم در لغزش‌ها با توبه و استغفار، از خدا بخواهیم دست شیطان را از ما کوتاه کند تا در پاسخ‌گویی به مقتضیات، بیشتر وسوسه‌مان نکند.

در تبیین آیات سوره‌ی اعراف، به آیه‌ی 179 می‌رسیم:

"وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْینٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ."

و هرآینه بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آن‌ها دل‌هایی دارند كه با آن نمی‌فهمند و چشمانی كه با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی كه با آن نمی‌شنوند؛ آن‌ها همچون چهارپایان‌اند، بلكه گمراه‌تر! اینان همان غافلان‌اند.

با توجه به ظاهر آیه، این سؤال پیش می‌آید که آیا خداوند گروهی را این گونه آفریده تا آن‌ها را روانه‌ی جهنم کند؟ آیا مجازات کسی که از ابتدا جهنّمی آفریده شده، ظالمانه نیست؟

برخی مفسّرین، لام "لِجَهَنَّمَ" را لام علت دانسته‌اند و جبری شده‌اند. اما این امر با آیات دیگر تناقض دارد؛ آیاتی که هدف از آفرینش جنّ و انس را عبودیت حق و رحمت الهی معرفی می‌کند[2]. صاحب تفسیر کوثر می‌فرماید: لام در "لِجَهَنَّمَ" لام عاقبت است، نه علت؛ یعنی سرانجام آن‌ها به دلیل گمراه شدنشان، جهنم است. نظیر چنین تعبیرهایی در آیات قرآن، زیاد است. برای نمونه، در جریانِ گرفتن موسی از آب آمده است: "فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً..."[3]؛ پرواضح است كه فرعونیان، موسی را با هدف دشمن‌پروری از آب نگرفتند، ولی عاقبت كارشان چنین بود. پس خداوند در آیه‌ی مورد بحث، ابتدا هشدار می‌دهد که عاقبت بسیاری از جنّ و انس، جهنم است و سپس علت گرفتار شدن به چنین عاقبتی را، استفاده نکردن از امکانات هدایت معرفی می‌کند؛ امکاناتی همچون قلب، چشم و گوش.[4]

این دسته به جای اینکه چشم، گوش و قلب خود را متوجه هدف و مقصدشان کنند، با همین ابزار، سرگرم خوشی‌ها و ناخوشی‌های راه شده‌اند. راه یعنی عالم ناسوت که انسان برای ظهور علّیت وجودش باید در آن قرار گیرد. اما بسیاری از انسان‌ها، این راه را مقصد پنداشته‌اند و در آن توقف کرده‌اند.

اما مگر خداوند انسان‌ها را به حال خود رها کرده است که چنین در راه مانده‌اند؟

خیر، او جامع مراتب درک و فهم را که سرّ، روح، عقل و قلب است، در انسان به ودیعه نهاده و نقشه‌ی مسیر را هم در قالب شریعت، به دست او داده است. از همه مهم‌تر، در هر عصر، راهبرانی الهی فرستاده تا انسان بتواند با پیروی از آن‌ها، راه را به سلامت پشت سر بگذارد؛ راهبرانی که اگر کسی در سفینه‌ی نجاتشان وارد شود، با سرعت نور در آسمان وجود پرواز می‌کند. ولی آن کس که به اختیار خود، راه را به مقصد ترجیح دهد، خداوند به زور هدایتش نمی‌کند.

آری؛ ما به جای دل دادن به رهبران وارسته، شیفته‌ی راه شدیم. از این رو، آخرین سفینه‌ی نجات از نظرها پنهان شد. تا روزی که از ماندن در راه، پشیمان شویم و نظرمان را به سوی مقصد برگردانیم. و این، مستلزم انقلاب فرهنگی است.

منظور از انقلاب فرهنگی، کسب معرفت و تغییر بینش است. باید بینش‌ها دگرگون شود؛ وگرنه صِرف تغییر ظاهر، انجام اعمال صوری، پر کردن مساجد و مشاهد مشرّفه کافی نیست. چنان‌که امروز هم این کارها انجام می‌شود؛ ولی خبر از ظهور نیست. زیرا اکتفا به ظاهر و صورت دین، ما را از حقیقت آن بازداشته و عمری است با مفهوم خدا، امام، ولایت، نماز و روزه سرگرمیم. حال آنکه باید به حقیقت این مفاهیم می‌رسیدیم، تا بتوانیم آثار آن را در جان خود بیابیم.

ما وقتی گرسنه می‌شویم، به مفهوم غذا بسنده نمی‌کنیم؛ بلکه غذا می‌خوریم و با خوردنش شاداب و پرانرژی می‌گردیم. نیاز ما به خدا، ولایت و دین، خیلی بیشتر از غذاست و اثر این امور نیز هرگز قابل مقایسه با اثر غذا نیست. ولی کدام برای ما محسوس‌تر است؟

ندیده نمی‌توان عاشق شد! باید مصداقش را ببینیم. مصداق هم، قد و بالای امام نیست. دیدن چشم و ابرو و ظاهر امام، عاشق نمی‌کند. باید حقیقت او را در جانمان بیابیم و نورانیتش را در بینش، صفت و فعلمان بچشیم تا عاشقش شویم. باید اسماء حسنای الهی را طلب کنیم: "وَ لِلَّهِ الأسْماءُ الْحُسْنٰی فَادْعُوهُ بِها..."[5]. که سه مرحله دارد و بدون تلاش و مجاهده حاصل نمی‌شود:

اول، تقلید از فقیه است؛ باید بی چون و چرا به تمام احکام دینی عمل کنیم.

دوم، تعمق، تفکر و تعقل است؛ باید در اسماء الهی تفکر کنیم و با مفهوم و علم حصولی، آن‌ها را بشناسیم.

و سوم، شهود است؛ یعنی چشیدن اسماء الهی در جان و خلیفةالله شدن در رتبه‌ی خود.

پس اگر کسی طالب دیدار است، باید معرفت کسب کند؛ از راه برخیزد و ابزار هدایتش را برای رسیدن به مقصد به کار گیرد.

 


[1]- سوره اعراف، آیه 175.

[2]- سوره ذاریات، آیه 56 : "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ"؛ و جنّ و انس را نیافریدم، مگر برای اینكه مرا بندگی كنند.

      سوره هود، آیه 119 : "إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ..."؛ مگر آن کس كه پروردگارت رحم كند و برای همین آنان را آفرید.

[3]- سوره قصص، آیه 8 : پس فرعونیان، او [موسی] را گرفتند تا برایشان دشمن و مایه‌ی اندوه باشد.

[4]- تفسیر كوثر، ج4، صص283-284 ؛ نقل به مضمون.

[5]- سوره اعراف، آیه 180 : و خدا اسماء حسنٰی دارد؛ پس او را به آن‌ها بخوانید.



نظرات کاربران

//