(خلاصهی سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر با موضوع "ایمان" در ربیعالأول 1434)
ایمان
(جلسه هفتم)
تا اینجا از ابعاد مختلف دربارهی ایمان، صحبت کردیم. این بار، قدری از صفات مؤمن میگوییم.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در حکمت 333 نهجالبلاغه، در بیان صفات مؤمن میفرمایند:
"الْمُؤْمِنُ، بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ؛ أوْسَعُ شَیءٍ صَدْراً وَ أذَلُّ شَیءٍ نَفْساً؛ یكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ یشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِیلٌ غَمُّهُ، بَعِیدٌ هَمُّهُ، كَثِیرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ، شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِیقَةِ، لَینُ الْعَرِیكَةِ، نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ."
شادمانی مؤمن، در رخسار اوست و اندوه او در دلش؛ سینهاش از هر چیز، وسیعتر و نفْسش هر چه خوارتر است. کراهت دارد از اینکه خود را بالا ببرد و ریاكارى را دشمن مىشمارد؛ اندوه او طولانى، همّتش بلند، سكوتش فراوان و وقت او پر است؛ شكرگزار، شكیبا و غرق در تفکر است. از كسى درخواست ندارد و آرام و نرمخو است؛ نفس او در قاطعیت، سختتر از سنگ و در درگاه حضرت حق، ذلیلترین عبد است.
پس یک ویژگی مؤمن، حزن قلبی است. اما باید قدری دربارهی این حزن، صحبت کنیم. حضرت علی(علیهالسلام) در خطبهی 87 میفرمایند:
"عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ مِنْ أحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیهِ، عَبْداً أعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ."
ای بندگان خدا؛ همانا از محبوبترین بندگان نزد خدا، بندهای است كه خدا، او را بر نفسش یاری رسانده؛ پس درونش را لباس حزن و اندوه پوشانده است، و برونش را لباس خوف و ترس.
میدانیم انسان محبّی که در مسیر ولایت حرکت میکند، برای رسیدن به نهایت قرب و کمال، باید به مقام "یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه"[1] یعنی محبوبیتِ محبوب برسد. و بنا بر این فرمایش مولا(علیهالسلام) خداوند به محبی که به مقام محبوبیت برسد، کمک میکند؛ چه کمکی؟ کمک در شناخت و ساختن نفسش، که در دو جلوه نمود پیدا میکند؛ اول اینکه لباس حزن را بر او میپوشاند و دوم اینکه لباس خوف را روپوشش میکند.
در واقع محبّ حقیقی که خدا را آن گونه که هست، میپرستد، هرگز خالی از حزن نیست؛ چون محبوبش بینهایت است و او به هر جا برسد، باز در تکاپوی وصال محبوب است. پس هر جا فکر کند که دیگر رسیده است و درونش از حرکت بایستد، معلوم میشود محبوبش را خودش ساخته است! لذا برای اینکه مبادا محب، جلوات محبوب را به جای خودِ محبوب بگیرد و حزن در وجودش تخدیر شود، خداوند، لباس خوف را بر او میپوشاند؛ وگرنه او با مشغول شدن به جلوات، تصور میکند که به مقصد رسیده است و در نتیجه، دیگر حزن و دغدغهی رفتن به مقام بالاتر یعنی فانی شدن در محبوب را از دست میدهد.
البته مؤمن، هر چند همیشه حزن و خوف دارد، اما بنا بر روایت اولی که نقل کردیم، عبوس نیست؛ چهرهاش همواره بشّاش است و این حزن و خوف، باعث نمیشود که افسرده و ناامید گردد و وظایفش را کنار بگذارد. او همواره فاصلهی خود تا محبوب را میبیند و برای همین هم تا آخر عمر، در صدد ارتقاء ایمانش است.
ایمان، امری وجودی و مربوط به اصول دین است؛ لذا از آغاز تا آخر عمر، یک حقیقت است که همواره باید اشتداد داده شود و عمیقتر شود[2]. وقتی به آیات قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم قرآن، هر چند در مثالهایش از محسوسات استفاده کرده، ولی در بیان واقعیات و قصص، کمتر از ریزهکاریها و جزییات، سخن گفته است. گویی خدا از ما میخواهد که در جزییات عالم ناسوت، اسیر نشویم و دنبال نتیجه باشیم. بدانیم که هر چند واقعیات، جلوهی خدا هستند و البته ریشه در حقیقت دارند، اما اگر در آنها بمانیم، تخدیر میشویم و دیگر دغدغه و حزن رسیدن به مراتب بالاتر را نخواهیم داشت. همان طور که اگر در امور دنیوی، چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی، به یک وضع زندگی قناعت کنیم، دیگر پیشرفتی نداریم.
عقل به ما میگوید اگر میخواهیم پیشرفت داشته باشیم، باید همواره افق بالاتر را ببینیم تا بتوانیم به سوی آن، حرکت کنیم. ولی نباید این اصل را فقط در پیشرفت دنیوی رعایت کنیم و به پیشرفت ابزاری، قانع شویم. متأسفانه اغلب، نهایت کار ما در امور معنوی، این است که کلیات دین و آیات قرآن را میپذیریم؛ ولی دیگر نمیخواهیم جزییات زندگی خود را بر احکام و دستورات آن، تطبیق کنیم! فقط خودمان را قبول داریم و همیشه حق را به خودمان میدهیم؛ با یکدیگر، وحدت نظر نداریم و در خانواده و محیط اطرافمان، دچار تشتّت و تفرقه هستیم! در حالی که ایمان به یک حقیقت، توحّد و یکدلی میآورد.
مؤمن بنا بر آیهی "عَلَیكُمْ أنْفُسَكُم"[3]، همواره به وظایف خود عمل میکند و نسبت به خودش مشکوک است؛ "نَفْسُهُ عِنْدَهُ ظَنُون"[4]. البته ما هم آیهی "عَلَیكُمْ أنْفُسَكُم"، را زیاد میخوانیم و میگوییم؛ ولی حقیقتش برایمان جا نیفتاده است! مؤمن، دریاست و دلش از اختلافات، تنگ نمیشود؛ مثل دریایی که نجاست هم در آن بریزد، نجس نمیشود. نجاست قلب چیست؟ ضیق و تنگی؛ هم تنگی در اقبال، هم تنگی در ادبار. اما آنکه همّ و غم واحد و بینهایت دارد، هیچ یک از امیال مادی و بود و نبودِ دنیا، نمیتواند قلبش را تغییر دهد و دچار ضیق کند.
"أوْسَعُ شَیءٍ صَدْراً وَ أذَلُّ شَیءٍ نَفْسا"؛ یکی دیگر از صفات مؤمن، این است که سینهاش وسیعترین و نفسش ذلیلترین است! بر خلاف ما که آن قدر قلبمان را ذلیل کردهایم که هر چه تلاش میکنیم حضور قلب در نماز داشته باشیم، نمیتوانیم! نفسمان را هم آن قدر قوی کردهایم، که هر چه به او میدهیم، باز میخواهد و "هَلْ مِنْ مَزیدٍ"[5] میگوید!
نفسمان آن قدر برایمان عزیز است که معارف برایمان سنگین میآید و نمیتوانیم آنها را در میادین امتحان، عملی کنیم. قبول میكنیم، اما برای دیگران، نه خودمان! برای همین در مقام عمل، سستیم؛ چون فکر میکنیم نقصی نداریم و این حرفها مال ما نیست!
اما قلبمان آن قدر کوچک شده که به جای درد اصلی، فقط دردهای جزیی و دنیوی داریم و وقتی با هم مینشینیم، فقط از این درد دلها صحبت میکنیم! در حالی که از یک سو، این دردها، خاصیت دنیاست و از سوی دیگر، دل ما جای این دردها نیست. دل، فقط یک درد و دغدغه دارد؛ درد دین، درد غیبت، دردِ اینکه از مجلس انسِ احسنتقویم به زندان اسفلسافلین آمده است. و این درد حقیقی نمیگذارد که ما، این همه درد دلهای محدود داشته باشیم و از چیزهای کوچک برنجیم و ناراحت شویم.
امام باقر(علیهالسلام) نیز در بیان صفات مؤمن میفرمایند:
"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا رَضِی، لَمْ یدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی إِثْمٍ وَ لا بَاطِلٍ؛ وَ إِذَا سَخِطَ، لَمْ یخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ؛ وَ الَّذِی إِذَا قَدَرَ، لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَی التَّعَدِّی إِلَی مَا لَیسَ لَهُ بِحَقٍّ."[6]
همانا مؤمن، كسی است كه چون راضی و خرسند باشد، رضایتش او را به گناه و باطلی وارد نكند و چون ناراضی شود، نارضایتیاش، او را از سخن حق، خارج نسازد؛ و كسی است كه چون قدرت یابد، قدرتش او را به آنچه حق ندارد، نكشاند.
غضب و تعدّی و تمام رذایل، تبع ماهیت هستند. البته آنچه هست، وجود است؛ و ماهیت، تبع وجود است که میتواند فانی در وجود شود، یا در نقص و محدودیت خود بماند؛ که در آن صورت، سبب بروز رذایل میگردد. پس وقتی رذیلهای در ما ظهور میکند، باید بدانیم در آن رتبه، وجود از ما کنار رفته و ماهیت، کار میکند؛ تا با این معرفت بتوانیم رذیله را کنار بزنیم.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"الْمُؤْمِنُ، حَسَنُ الْمَعُونَةِ، خَفِیفُ الْمَئُونَةِ، جَیّدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ، لایلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَینِ."[7]
مؤمن، یاریاش نیكو و خرجش سبك است؛ زندگیاش را خوب اداره میكند و از یك سوراخ، دو بار گزیده نمیشود.
یعنی همان بار اول، عبرت میگیرد؛ هم از امور بیرونی و هم از حرکات و اعمال خودش. البته باید بدانیم که ما از سوراخ بیرونی، گزیده نمیشویم و احدی قدرت ندارد ظلمی در حقّ ما بکند؛ اگر چه ظاهراً طور دیگری به نظر میرسد! در واقع ظلم ظالم، برای خودش شرّ و گناه است؛ اما مؤمن میتواند با بینش صحیح، صبر و انجام تکلیف الهی خود در برابر او، عروج کند. چنانکه حتی شمر(لعنةاللهعلیه) هم که نهایتِ ظلم را کرد، به خودش ظلم کرد و نتوانست به وجود امام حسین(علیهالسلام) کمترین ضرری برساند. پس نباید کوتاهیها و اشتباهات خود را به گردن شرایط خارجی و عملکرد دیگران بیندازیم؛ چون علت تامّه، خود انسان و اختیار اوست و سایر عوامل، فقط علت إعدادیاند.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند:
"الْمُؤْمِنُ، أمِینٌ عَلَى نَفْسِهِ، مُغَالِبٌ لِهَوَاهُ وَ حِسِّهِ."[8]
مؤمن، امین بر نفس خود و غلبهكننده بر هوٰی و حسّ خود است.
مؤمن، امانتدار است و امانت را به اهلش بازمیگرداند: "إِنَّ اللَّهَ یأمُرُكُمْ أنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى أهْلِها"[9]. امانت ما، نفس ناطقهی ماست که هم مقتضی فجور است و هم تقوا؛ و اهلِ این امانت، حضرت حقتعالی است. ما خواستیم تعین بگیریم؛ خدا هم خواستمان را اجابت کرد و هستی را به عنوان نفسِ مقتضی عدم و وجود، به ما داد؛ این شد امانت ما. و حال، ما باید به اختیار خود، این امانت را در تعین وجود و لقاء خدا، به اهلش بازگردانیم؛ بنا بر آیهی "یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ"[10]. اما لازمهی این امر، غلبه بر هوای نفس و امیال تن است.
حضرت علی(علیهالسلام) همچنین در روایت دیگری فرمودهاند:
"الْمُؤْمِنُ إِذَا وُعِظَ ازْدَجَرَ، وَ إِذَا حُذِّرَ حَذِرَ، وَ إِذَا عُبِّرَ اعْتَبَرَ، وَ إِذَا ذُكِّرَ ذَكَرَ، وَ إِذَا ظُلِمَ غَفَرَ."[11]
مؤمن، هر گاه موعظه شود، باز ایستد و هر گاه ترسانده شود، حذر كند و هر گاه عبرت داده شود، عبرت گیرد و هر گاه متذکر شود، به یاد آورد و هر گاه به او ظلم شود، درگذرد.
[1]- سوره مائده، آیه 54 : [خداوند] آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند.
[2]- بر خلاف فروع که تبعِ وجود هستند و با توجه به افراد و شرایط، تغییر و تبدّل دارند؛ مثلاً تکلیف نماز در برخی شرایط، ساقط میشود و همچنین در حالات مختلف، ممکن است شکسته و تمام، نشسته و ایستاده و حتی خوابیده یا با اشاره خوانده شود.
[3]- سوره مائده، آیه 105 : مراقب خود باشید!
[4]- إرشاد القلوب إلی الصواب، ج1، ص98 : نفسش در پیش او متهم است.
[5]- سوره ق، آیه 30 : آیا افزون بر این هم هست؟!
[6]- الكافی، ج2، ص234.
[7]- الكافی، ج2، ص241.
[8]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص90.
[9]- سوره نساء، آیه 58 : همانا خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش بدهید.
[10]- سوره انشقاق، آیه 6 : اى انسان، همانا تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى كرد.
[11]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص90.
نظرات کاربران