عروج به سوی احسن شدن

 عروج به سوی احسن شدن

در ادامه بحث «تبعیت احسن» (جلسه اول 26 اسفند  1391)  به بررسی موضوع «عروج به سوی احسن شدن  » می پردازیم.

"وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِباد. الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏"1

و كسانى كه از عبادت طاغوت، پرهیز كردند و به سوى خدا بازگشتند، بشارت از آنِ آن‌هاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده. همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نیكوترین آن‌ها پیروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدایتشان كرده، و آن‌ها خردمندان‌اند.

در ادامه‌ی بحث بصیرت دینی و نگاه ملکوتی به مُلک و هستی، لازم آمد بحثی را تحت عنوان «تبعیت احسن» آغاز کنیم؛ تا دریابیم که چگونه به عنوان یک مسلمان در دین احسن اسلام2، به کمال لایق خود که همانا احسن شدن است3، برسیم. چه، ما در زمانه‌ای به سر می‌بریم که شتابان به سوی "احسن ظهور" پیش می‌رود؛ لذا وقت آن نیست که دور هم بنشینیم و به اعمال نیک (حُسن) قناعت کنیم؛ نمی‌شود تنها به این فکر باشیم که غیبت نکنیم، دروغ نگوییم و نماز و حجابمان را درست کنیم! بلکه باید با داشتن تمام این خوبی‌ها، به دنبال احسن (نیکوترین) عمل و احسن اندیشه باشیم و قرآن را در کنار حفظ و قرائت و تفسیر، تحت عنوان "احسن الحدیث" بفهمیم. در یک کلام، باید خدا را در "احسن الخالقین" و خود را در "احسن المخلوقین" پیدا کنیم؛ که خداوند می‌فرماید: "فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ"4 و "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ"5.

جامعه‌ی ما باید از افرادی تشکیل شود که احسن اقتصاد، احسن سیاست، احسن اخلاق، احسن اندیشه، احسن فرهنگ، احسن گفتمان، احسن محبت و در یک کلام، سبک زندگیِ احسن را داشته باشند؛ در این صورت است که می‌توانیم صادقانه و با آمادگی، از خدا بخواهیم: "اللّهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج"؛ وگرنه منتظر حقیقی نبوده‌ایم! البته خوش‌بختانه از انقلاب به بعد با حاکمیت نور ولایت فقیه، بستر ایجاد این فضای احسن، چنان در مملکت ما شکل گرفته، که شیطان به هر نحوی تلاش کرده، نتوانسته آن را بر هم بزند. اما مسئله اینجاست که ما باید جای خودمان را در این فضای احسن بیابیم و بفهمیم آیا در حدّی از دین، توقف کرده‌ایم و به عبادت صوری و ظاهری، قانع شده‌ایم، یا به فراخور این سفره‌ی احسن، حرکت کرده‌ایم و جلو آمده‌ایم؛ و آیا به حُسن راضی شده‌ایم، یا دنبال احسن عمل می‌گردیم؛ که در قرآن کریم می‌فرماید:

"خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ."6

مرگ و حیات را آفرید، تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما، نیکوتر عمل مى‏كنید؛ و او شكست‏ناپذیرِ آمرزنده است.

برای یافتن جایگاه و ارزش احسن، لازم است ابتدا در آیات قرآن، غور کنیم و ببینیم خداوند، چه چیزهایی را احسن معرفی کرده است.

می‌دانیم خداوند، نظام هستی و تمام مخلوقات را به نیکوترین شکل، خلق کرده است: "الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَی‏ءٍ خَلَقَهُ"7. به همین علت، نظام هستی، نظام احسن است؛ نظامی که هم آفاق و هم انفس، هم دنیا و هم آخرت را در خود دارد.

"سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَی‏ءٍ شَهیدٌ."8

یعنی خداوند، آیات خود را در دو وجه به ما نشان می‌دهد: وجه آفاقی یعنی دنیا، طبیعت و جلواتش؛ و وجه انفسی، که ملکوت اشیاء و نفس ناطقه‌‌ی انسانی است. لذا ما انسان‌ها برای اینکه به کمال و سعادت خود برسیم، نه می‌توانیم چشم از معنا ببندیم و فقط به دنیا بپردازیم و نه می‌توانیم فقط در مسیر معنا و روح برویم و دنیا را رها کنیم. باید بدانیم برای یک موحّد، دنیا از آخرت، هرگز جدا نیست؛ بلکه دو روی یک سکه و دو رتبه‌ی یک حقیقت در امتدادِ هم است.

به همین دلیل، دین اسلام که احسن دین است، جامع بین جسم و روح است و هیچ کدام را به حال خود، رها نمی‌کند. در دین پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) جسم و روح با هم به کمال می‌رسند؛ جسم، به واسطه‌ی روح، حیات و سلامت پیدا می‌کند و روح، کمالات خود را از آیینه‌ی جسم، ظهور می‌دهد. در حقیقت، اسلام، میدان عروج انسان در تعدیل و همراهی این دو بُعد است و امت پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بر خلاف آنان که یا اهل رهبانیت و ترک دنیا شدند و یا به دنبال منّ و سلوٰی بودند و دین را برای دنیا می‌خواستند9، باید جسم و روح را با هم بگیرند و دین و دنیا را با هم در مسیر الهی داشته باشند، تا به تعالی برسند.

بر همین اساس، معراج پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هم جسمانی بود، هم روحانی؛ و معجزه‌ی او، کتابی بود که بر او نازل شد، یعنی هم لفظ، هم مفهوم و هم ظاهر، هم باطن. لذا قرآن در حقیقتش، "احسن الحدیث" نامیده شده و خداوند، حقایق هستی و وجود را با جمع بین ظاهر و باطن در آن بیان کرده است.

"اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ یهْدی بِهِ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ."10

خداوند، احسن‌الحدیث را نازل كرد، كتابى كه آیاتش متشابه و سازگار با یکدیگر است؛ از شنیدن آن، لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند، مى‏افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مى‏شود. این، هدایت الهى است كه هر كس را بخواهد، با آن راهنمایى مى‏كند؛ و هر كه را خداوند، گمراه سازد، راهنمایى براى او نخواهد بود!

پس یک مسلمان برای اینکه به کمال لایق خود برسد، باید حتماً بتواند وظایفش را، هم نسبت به ماده و هم نسبت به معنا، هم دنیا و هم آخرت، به درستی انجام دهد و به ادراک حقایق آفاقی و انفسی برسد.

در حقیقت به دلیل احسن بودن خالق و مخلوق، احسن بودن نبی و کتاب الهی و احسن بودن نظام خلقت، بر انسان، ضروری است که در اعمال، اقوال، اطوار، حالات و جمیع اموری که به او مربوط است، بر طریق احسن، حرکت کند، تا به احسن عاقبت برسد و در تمام مراحل و شئون زندگی، رنگ و صبغه‌ی الهی را بگیرد؛ که: "مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ"11.

اما شرایط رسیدن به اینجا چیست؟

می‌دانیم انسان، هم جسم دارد و هم روح؛ و خداوند برای هر دو بُعد وجود او، راه و طریق گذاشته است تا او با قدم نهادن در آن، به رنگ الهی درآید. پس رسیدن به رنگ الهی و احسن احوال، و اقدام به احسن اعمال و اقوال، ممکن نیست مگر با تدیّن به دین الهی و عمل به احکام و آداب آن در بُعد جسم و روح. در واقع انسان، دو اقتضای فجور و تقوا را در خود دارد12 و مسیر الهی، آن است که با تکمیل و تزکیه‌ی نفس در جهت اقتضای تقوا و اطاعت حق، آن را بر وهم، خیال، حس و بدن خود، حاکم کند.

پس ما در اسلام، نفی غریزه و ماده نداریم؛ بلکه باید به غرایز، جهت دهیم و ماده و دنیای خود را، بر اساس تقوا و حاکمیت نفس الهی، تنظیم کنیم. به طوری که مثلاً وقتی نماز می‌خوانیم، نفس ناطقه، چنان بر وهم، خیال، حس و بدنمان حاکم باشد، که در سراسر نماز، در حضور باشیم و همان گونه که جسممان از حال نماز خارج نمی‌شود، سایر مراتبمان نیز در نماز باشد و حضور در پیشگاه معبود را ادراک کند. اما آیا واقعاً چنین هستیم؟!

ما وقتی می‌توانیم احسن حرکت کنیم، که نفس را از آنچه با مقتضی‌ احسنش سازگار نیست، تزکیه نماییم؛ و تنها در این صورت است که از اسارت وهم، خیال، حس و بدن، رها می‌شویم. اما چگونه این کار را بکنیم؟ راهش معرفت است! باید نفس را بشناسیم؛ که به فرمایش حضرت حق(جلّ‌جلاله) در حدیث قدسی:

"أعْرِفْ نَفْسَكَ أیهَا الإنْسَانُ، تَعْرِفْ رَبَّكَ؛ ظَاهِرُكَ لِلْفَنَاءِ وَ بَاطِنُكَ لِلْبَقَاءِ."13

ای انسان، نفس خود را بشناس، تا پروردگارت را بشناسی؛ [و بدان که] ظاهر تو، برای فناست و باطنت برای بقا.

یعنی ظاهر ما برای فناست و باطنمان مال خدا؛ که "كُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ. وَ یبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ"14. اقتضای ظاهر، فنا و هلاکت است؛ اما اقتضای باطن، بقا و وصل شدن به خداست؛ و سیر و سلوک احسن، این است که آن فانی را مقدمه‌ی رسیدن به این باقی قرار دهیم. یعنی تمام امور ظاهری که خدا به ما داده، فانی است؛ اما نه فانی برای فانی، بلکه فانی برای باقی! پس هر چه را که خدا به ما داده، باید برای باطنمان مصرف کنیم تا در وجودمان به بقا برسد و ما را به عاقبت احسن برساند.

نفس انسان در هر دو وجهش (ماده و معنا)، مَجلای تجلیات حق است و کسی که اهل تدبر باشد، عظمت آن را درک می‌کند و آن را آیینه‌ی ربّ می‌بیند؛ آیینه‌ای که صفات و اسماء الهی در آن، ظهور می‌کند و عینیت او می‌شود؛ طوری که هرگز از او جدا نمی‌گردد و او در هر شرایط و موقعیتی، جز اسماء و اوصاف الهی را نشان نمی‌دهد. این، همان عاقبت احسن است.

راهِ به عینیت رسیدن اسماء نیز، تکرار آن‌ها با معرفت، آن هم در میادین تضادها و مخالفت‌های نفس است. مثلاً اینکه وقتی کسی به او بدی کرده و نفسش می‌خواهد تلافی کند، او را عفو نماید و ببخشد و آن قدر این کار را با انگیزه‌ی الهی تکرار کند، تا ملکه‌اش شود و دیگر اصلاً میلی به تلافی اذیت‌های شخصی نداشته باشد.

 

پی‌نوشت:

[1]    سوره زمر، آیات 16 و 17.

[2]  سوره نساء، آیه 125 : "وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً"؛ و دین چه كسى نیکوتر است از آن‌كه خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد و پیرو آیین خالص ابراهیم گردد؟

[3]    سوره زمر، آیه 10 : "لِلَّذینَ أحْسَنُوا فی‏ هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ"؛ براى كسانى كه در این دنیا نیكى كرده‏اند، پاداش نیكى است.

[4]    سوره مؤمنون، آیه 14 : مبارک است خدایى كه نیکوترین آفرینندگان است.

[5]    سوره تین، آیه 4 : هر آینه انسان را در نیکوترین قوام وجودی خلق کردیم.

[6]    سوره ملک، آیه 2.

[7]    سوره سجده، آیه 7 : كسى كه خلقت هر چیز را نیكو قراد داد.

[8]  سوره فصّلت، آیه 53 : به زودى نشانه‏هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن‌ها نشان مى‏دهیم، تا برایشان آشكار شود كه او حق است؛ آیا كافى نیست كه پروردگارت بر همه چیز، شاهد و گواه است؟!

[9]    اشاره به آیات 57 تا 61، سوره بقره؛ درباره قوم بنی‌اسرائیل.

سوره زمر، آیه 23.

[10] سوره بقره، آیه 138 : چه رنگى از رنگ خدایى بهتر است؟! و ما، تنها او را عبادت مى‏كنیم.

[11] سوره شمس، آیات 7 و 8 : "وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها"؛ سوگند به نفس و آن‌که آن را تسویه کرد، پس فجور و تقوایش را به آن، الهام کرد.

[12] الجواهر السنیة، كلیات حدیث قدسى، ص234.

[13] سوره رحمن، آیات 26 و 27 : هر چه بر او، فانی است؛ و وجه پروردگارت که صاحب جلال و اکرام است، باقی است.



نظرات کاربران

//