2 ربیع‌الأول - عذاب؛ لطف یا قهر؟

عذاب؛ لطف یا قهر؟

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 44 ، 2 ربیع الاول 1436) به تبیین موضوع «عذاب؛ لطف یا قهر؟» می‌پردازیم.

از امام صادق(علیه‌السلام) پرسیده‌ شد که: خدا مردم را برای عذاب خلق کرد یا رحمت؟ ایشان در جواب فرمودند:

"خَلَقَهُمْ لِلرَّحْمَةِ وَ كَانَ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ خَلْقِهِ إِیّاهُمْ، أَنَّ قَوْماً مِنْهُمْ یَصِیرُونَ إِلَی عَذَابِهِ بِأَعْمَالِهِمُ الرَّدِیئَةِ وَ جَحْدِهِمْ بِهِ."[1]

خداوند آنان را برای رحمت آفرید؛ در حالی که قبل از خلقت آن‌ها، در علمش بود که گروهی از آنان به خاطر اعمال ناشایست و انکار کردن او به سوی عذاب حرکت می‌کنند.

علم الهی، تمام مراتب وجود را شامل می‌شود و به تمام اعمال و نیات ما تعلق می‌گیرد. علم خدا، هم اجمالی است و هم تفصیلی؛ یعنی هم به وجود لاتعیّنی علم دارد و هم به تعیّنات و مظاهر. خداوند در علم خود، صیرورت تمام موجودات را می‌بیند و می‌داند با اینکه بستر آفرینش همه‌ی هستی رحمت بوده، عده‌ای مسیر عذاب را می‌روند.

صیرورت، حرکت از قوه به فعلیت است که در متن وجود شیء انجام می‌شود، مثل تبدیل شدن غوره به انگور؛ برخلاف سیر که حرکت ظاهری در مکان و زمان است. به طور خلاصه، سیر رفتن است و صیرورت، شدن. در صیرورت حتماً وجود بالا می‌رود؛ خواه در جهت سعادت باشد، خواه شقاوت. همان گونه که هیچ غوره‌ای امکان ندارد برگردد و دوباره شاخ و برگ شود؛ بلکه یا انگور می‌شود یا فاسد می‌شود و می‌خشکد.

اما چرا عده‌ای جهنمی می‌شوند؟ چون خلقت، لوازمی را ایجاب می‌کند که با وجود، سازگار و هم‌سنخ نیستند. همان طور که مثلاً هدف کشاورز از کاشتن بذر گندم، برداشت محصول است. اما هیچ کشاورزی گندم خالص برداشت نمی‌کند؛ چون لازمه‌ی رویش گندم، خوشه و ساقه است و کشاورز باید پس از برداشت، خرمن‌کوبی کند و کاه و خاشاک را از گندم جدا نماید.

هدف خلقت انسان نیز جز ظهور بقا، قرب و زیبایی نیست و خدا برای همه‌ی انسان‌ها، خلیفةالله شدن را می‌خواهد. اما این امر، مستلزم لوازمی اجتناب‌ناپذیر است که همان قالب‌ها و حدودند و انسان در سیر صعود باید این لوازم را بردارد؛ که غلیظ‌ترین آن‌ها در ناسوت است. خداوند نیز انسان را از نعمت‌ عقل و فطرت بهره‌مند می‌کند و با ابتلائات، انزال کتب و ارسال رسل، او را در این راه یاری می‌دهد. اما جبری نیست و باز عده‌ای عذاب را انتخاب می‌کنند.

رقیق‌ترین حجاب‌ها را، اولیاء‌ خدا دارند که به محض دیدن آلودگی، خود را پاک می‌کنند و نمی‌گذارند لایه‌های ظلمت در وجودشان رسوب کند. آدم و حوّا وقتی ظلم کردند و "...ظَلَمْنا أَنْفُسَنا..."[2] گفتند، بلافاصله برای زدودن آن اقدام کردند. اما شیطان برای برداشتن لوازم، همّت و حرکتی نکرد؛ لذا روز به روز در مسیر شقاوت پیش رفت.

در ادامه‌ی حدیث آمده که راوی پرسید: کسی که خدا را انکار می‌کند، به دلیل انکارش مستوجب عذاب است. اما کسی که خدا را می‌شناسد و به وحدانیت او معتقد است، چرا عذاب شود؟ امام فرمودند:

"یُعَذِّبُ الْمُنْكِرَ لِإِلَهِیتِهِ، عَذَابَ الْأَبَدِ؛ وَ یُعَذِّبُ الْمُقِرَّ بِهِ، عَذَاباً عُقُوبَةً لِمَعْصِیَتِهِ إِیّاهُ فِیمَا فَرَضَ عَلَیهِ، ثُمَّ یَخْرُجُ؛ وَ لایَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً."

کسی که منکر خداست، به عذاب ابدی (خلود در جهنم) دچار می‌شود. اما کسی که به خدا اقرار دارد، به اندازه‌ی عقوبت گناهش در آنچه بر او واجب شده، عذاب می‌شود و سپس خارج می‌گردد؛ و پروردگارت به کسی ظلم نمی‌کند.

چون هر مخالفت با وجود، ظلم است؛ چه در فعل باشد، چه اخلاق و چه نیت و اندیشه. اعمال ردیئه، اعمالی است که از عقیده‌ی سالم نشئت نگیرد، اگرچه ظاهرش عبادت باشد.

البته بیشتر حجاب‌های ما، لوازم خلقت نیستند؛ بلکه لازمه‌ی مستقل دیدن این لوازم‌اند. پس توهّم‌اند؛ چون واقعاً لوازم، استقلال ندارند. دیدن آن‌ها گناه نیست؛ اما صرف نظر از وجود دیدن، گناه است. ما باید لوازم را فانی و مطیع وجود کنیم و از آن‌ها در مسیر ظهور وجود استفاده نماییم تا بتوانیم به سعادت برسیم.

بنابراین اصل خلقت، رحمت است؛ و عذاب، برای رفع موانع ظهور رحمت. اغلب ما با خواندن آیات عذاب و جهنم، تصویر می‌کنیم خدا -نعوذ بالله- کینه‌توز و ظالم است و در کمین نشسته تا اگر خطایی از ما سر زد، ما را به جهنم ببرد و مار و عقرب و ملائکه‌ی غلاظ و شداد را بر سرمان بریزد! اما این تصور، اشتباه است. خدا "رحمان" و "رحیم" است. او در فطرت و شریعت، درست و نادرست را معرفی کرده و راه سعادت را به انسان نشان داده؛ برای کسانی هم که بیراهه روند، ابزار عفو و غفران قرار داده و راه توبه و استغفار را تا لحظه‌ی مرگ باز گذاشته است. اما پاک شدن، درد دارد.

مثل مادر مهربانی که کودکش را نصیحت می‌کند و مراقب اوست تا آسیبی نبیند. اما کودک به توصیه‌های او گوش نمی‌دهد، به قدم خود می‌رود و می‌افتد. پایش زخم می‌شود و درد می‌گیرد. مادر هم برای حفظ سلامت او ناچار است بسته به شدت زخم، با دارو و بخیه و جرّاحی درمانش کند؛ حتی واکسن کزاز به او بزند تا عفونت در بدنش پیش نرود. مادر بیشتر از کودک، درد می‌کشد و آرزو می‌کند ای کاش او، دستش را رها نمی‌کرد؛ اما گریزی از این درد نیست.

بنابراین خداوند هرگز درِ بهشت را به روی کسی نمی‌بندد. اما برخی بندگان با ظلم خود، اقتضای رفتن به بهشت و ابزار بهره‌برداری از آن را از دست می‌دهند و در این دنیا هم پاک نمی‌شوند. لذا باید عذاب‌های برزخی را تحمل کنند. وگرنه مثل کوری که وارد گلستان شود، نه تنها از زیبایی‌ها حظّی نمی‌برد، بلکه حسرتش زیاد می‌شود و درد می‌کشد.

مادر وقتی می‌فهمد جنینی در بطن خود دارد، مقدمات حضور او در دنیا را فراهم می‌کند. هنوز به دنیا نیامده، اتاقی به او اختصاص می‌دهد و لباس و سایر لوازم مورد نیازش را تهیه می‌کند؛ جسمش نیز برای تغذیه و شیر دادن او مهیّا می‌شود و با عشق، منتظر تولد فرزندش می‌ماند. اما اگر نوزاد ناقص متولد شود، مادر، او را به پزشک می‌سپارد تا در دستگاه قرار گیرد؛ وگرنه زنده نمی‌ماند. این خواست اولیه‌ی مادر نبوده و به نقص نوزاد برمی‌گردد. اما اگر چنین نکند، کودک ناقص می‌ماند و قدرت درک و ابزار بهره‌برداری از نعمت‌های دنیا را ندارد.

پس عذاب الهی نیز گواه رحمت اوست که می‌خواهد بندگان را پاک و آماده‌ی ورود به بهشت و هم‌جواری با پاکان کند.

روایت شده مردی به همسرش گفت: نزد فاطمه(سلام‌الله‌علیها) برو و بپرس آیا من شیعه‌ی ایشان هستم یا نه؟ زن پرسید و حضرت در جواب فرمود:

"قُولِی لَهُ: إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِی عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ، فَأَنْتَ مِنْ شِیعَتِنَا؛ وَ إِلَّا فَلَا."

به او بگو: اگر به آنچه ما تو را امر کرده‌ایم، عمل می‌کنی و از آنچه ما نهی‌ات کرده‌ایم، اجتناب می‌ورزی، از شیعیان مایی؛ وگرنه نیستی.

ما هم باید یاد بگیریم خود را به قرآن، سیره‌ی اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، وجود نورانی ایشان و محضر تالی‌تلوهایشان عرضه کنیم و جایگاه خود را در نزد ایشان بسنجیم؛ چون اگر بهترین عمل را با عقیده‌ی نادرست انجام دهیم، فایده ندارد، گرچه همه‌ی مردم آن را تحسین و تمجید کنند. طبق روایت فوق، نشانه‌ی شیعه این است که بر اساس اوامر و نواهی معصومین(علیهم‌السلام) دین‌داری می‌کند، نه بر اساس آنچه خودش فکر می‌کند درست است یا باب میل و طبع اوست. شیعه‌ی واقعی هرگز از چلّه‌های ساختگی و بدعت‌ها در دین پیروی نمی‌کند. او با کتاب الهی پیش می‌رود و مطیع محض امام است؛ یعنی هر دو تجلی عینی و علمی انسانیت را الگوی خود قرار داده است.

زن بازگشت و جریان را برای همسرش تعریف کرد. مرد گفت: وای بر من! کیست که گناه و خطایی از او سر نزده باشد؟! پس حتماً من تا ابد در جهنم خواهم ماند؛چون هرکس از شیعیان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نباشد، خالد در جهنم است. زن نزد حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) برگشت و حرف شوهرش را بازگو کرد. ایشان فرمودند:

"قُولِی لَهُ: لَیسَ هَكَذَا! شِیعَتُنَا مِنْ خِیارِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ وَ كُلُّ مُحِبِّینَا وَ مُوَالِی أَوْلِیائِنَا وَ مُعَادِی أَعْدَائِنَا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ لَنَا، لَیسُوا مِنْ شِیعَتِنَا إِذَا خَالَفُوا أَوَامِرَنَا وَ نَوَاهِینَا فِی سَائِرِ الْمُوبِقَاتِ؛ وَ هُمْ مَعَ ذَلِكَ فِی الْجَنَّةِ، وَ لَكِنْ بَعْدَ مَا یُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلَایا وَ الرَّزَایا أَوْ فِی عَرَصَاتِ الْقِیامَةِ بِأَنْوَاعِ شَدَائِدِهَا أَوْ فِی الطَّبَقِ الْأَعْلَی مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذَابِهَا، إِلَی أَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنَا مِنْهَا وَ نَنْقُلَهُمْ إِلَی حَضْرَتِنَا."[3]

به او بگو: چنین نیست! شیعیان ما از برترین‌های اهل بهشت‌اند و همه‌ی محبّین ما که دوست دوستان ما و دشمن دشمنان ما و با قلب و زبانشان تسلیم ما باشند، اگر با اوامر و نواهی ما مخالفت کنند، از شیعیان ما نیستند. با این حال در بهشت‌اند؛ اما بعد از اینکه از گناهانشان پاک شوند، یا با سختی‌ها و مصیبت‌ها [در دنیا] یا با انواع سختی‌ها در عرصه‌های قیامت یا با عذاب جهنم در طبقه‌ی بالای آن؛  تا اینکه ما به خاطر محبتی که به ما دارند، آنان را نجات دهیم و به حضور خود ببریم.

پس اگر شنیده‌ایم "حبّ علی(علیه‌السلام) حسنه‌ای است که با آن، هیچ سیّئه‌ای به انسان ضرر نمی‌رساند"، به این معنی نیست که شیعه هر گناهی کند، بدون مجاهدت و تبعیت از معصومین(علیهم‌السلام) بهشتی می‌شود؛ بلکه در صورت ارتکاب معصیت، تنها پس از عذاب‌ها و پاک شدن می‌تواند به شفاعت ایشان وارد بهشت شود.

امام حسن عسکری(علیه‌السلام) به نقل از پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند:

"اتَّقُوا اللَّهَ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ؛ فَإِنَّ الْجَنَّةَ لَنْ تَفُوتَكُمْ، وَ إِنْ أَبْطَأَتْ بِهَا عَنْكُمْ قَبَائِحُ أَعْمَالِكُمْ؛ فَتَنَافَسُوا فِی دَرَجَاتِهَا."[4]

ای گروه شیعیان، تقوای الهی در پیش گیرید؛ پس همانا بهشت از دست شما نمی‌رود، اگرچه اعمال زشتتان آن را از شما به تأخیر اندازد؛ پس اكنون برای به دست آوردن درجات آن با هم رقابت کنید.

تقوا یعنی حاضر بودن در جایی که خدا امر کرده و غایب بودن در جایی که خدا نهی فرموده؛ آن هم نه تنها با بدن، بلکه با بدن و خیال و قلب. یعنی کل هویت انسان، پاک شود و در مسیر اوامر و نواهی الهی حرکت کند. شیعه با آلودگی در حریم می‌تواند برود؛ اما برای اینکه در را باز کنند و مزور را ملاقات کند، باید سنخیت داشته باشد. بالأخره به بهشت می‌رسد؛ اما اول باید از تمام "من"ها در فعل و صفت و اندیشه‌اش سبک شود. از کجا معلوم که بتواند تا آخر برود؟

از این رو پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید از همین ابتدا دنیا را مسابقه بگیرید، در مسیر بهشت، چشم و هم‌چشمی کنید و نگذارید اعمال قبیح، حرکتتان را کند نماید؛ زود عبور کنید تا زود برسید و کارتان به آن آخرها نکشد. این یعنی: به ظاهر شریعت، قانع نباشیم و با تمام وجود، دنبال معرفت برویم؛ اگر عبادات را انجام می‌دهیم، در قدم بعد مجاهدت کنیم تا این عبادات را از خود نبینیم و نه تنها از "منِ" گنه‌کار پاک شویم، بلکه "منِ" عابد، زاهد، مؤمن و عارف را هم پشت سر بگذاریم تا فقط حق از ما ظهور کند.

در مقابل خورشید، هزار شمع روشن هم باشند، نورشان دیده نمی‌شود؛ چون نور خورشید، غالب است. اما ما در مقابل خدا و ائمه(علیهم‌السلام) کلّی "من" داریم و خود را می‌بینیم، چون آن‌ها را نمی‌بینیم. ما فقط در دنیا چشم و هم‌چشمی داریم و در معنا، به نماز و روزه‌های صوری خود قانع شده‌ایم.

حضرت در ادامه‌ی این روایت فرمودند: هركس نفس خود را با مخالفت محمد و علی(علیهماالسلام) آلوده كند، در كارهای حرام بیفتد، به مردان و زنان مؤمن ظلم كند و با احكام شریعت مخالفت نماید، روز قیامت، آلوده و گنه‌كار خواهد آمد. پس محمد و علی(علیهماالسلام) به او گویند: تو آلوده‌ای و سزاوار هم‌نشینی با دوستان نیک خود و ملائکه‌ی مقرّب حق نیستی؛ و سزاوار نمی‌شوی، مگر اینکه با عذاب‌های دنیا و برزخ و قیامت از گناهان پاک گردی.

پس بگذاریم پاکمان کنند. خودمان که نمی‌توانیم؛ لااقل وقتی ولایت خواست ما را تطهیر کند، از جلالش فرار نکنیم و بدانیم این لازمه‌ی تطهیر است. کودک بیمار و زخمی نمی‌داند کجایش درد دارد؛ فقط گریه می‌کند. اما مادر می‌داند و درمان لازم را برای او انجام می‌دهد، اگرچه درد داشته باشد. ولایت در ما و با ماست و در جهت تطهیر وجودمان کار می‌کند؛ اگرچه ما از او دور باشیم.

ما با انجام چند عمل صوری فکر می‌کنیم چقدر خوبیم؛ اما همین که در حمّام ابتلا می‌رویم، می‌بینیم چه خبر است و چه آلودگی‌هایی داریم! راستی چه لطفی کرده‌اند که این حمّام‌های داغ و سوزان را برای ما گذاشته‌اند، تا همین جا پاک شویم؛ چون آلودگی را به بهشت، راهی نیست. آن‌که به جمع پاکان و زیبارویان وارد شود و خودش آلوده باشد، عذاب می‌کشد.

اصحاب جنّت، کسانی هستند که "وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ..."[5] شده‌اند؛ نزع یعنی کندن و زدودن، و غل هم کینه، حسد و سوءظنّ است؛ به ویژه سوءظن به خدا یعنی غصه‌ی دیروز و فردا و غصه‌ی داشتن و نداشتن! کسانی به بهشت می‌روند، که خدا و مراتب ولایت، تمام این ناپاکی‌ها را از قلبشان کنده‌اند. کندن هم آسان نیست و درد دارد.

در سیر صعود، هرلحظه باید خود را به دست ولایت دهیم و تسلیم محض باشیم تا غل‌ها را از قلبمان نزع کنند. آن وقت می‌بینیم چقدر سبک شده‌ایم. البته آن‌ها کار خود را می‌کنند؛ ولی ما داروی بی‌حسی غفلت خورده‌ایم و دردش را نمی‌فهمیم. حال آنکه اگر در دنیا به اختیار خود تطهیر نشویم، فردا جای انتخاب نیست و ناچاریم به ملائکه‌ی غلاظ و شداد، تن دهیم.

بیایید در قرآن با آیات رحمت و ظلمت، سیر کنیم و جای خود را بشناسیم. این آیات را گذاشته‌اند که ما بهشت و جهنم را همین جا ببینیم و بفهمیم لایق کدام هستیم؛ جدی گرفتن یعنی این. باید تا فرصت هست، خرابی‌ها را بفهمیم و اصلاح کنیم. ولی ما اغلب دین را به بازی می‌گیریم و هنوز این تصور غلط را داریم که حبّ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ما را با تمام آلودگی و سیاهی‌مان بهشتی می‌کند! بیدار شویم...

 


[1]- بحار الأنوار، ج10، ص183.

[2]- سوره اعراف، آیه 23.

[3]- بحار الأنوار، ج65، ص155.

[4]- بحار الأنوار، ج65، ص154.

[5]- سوره اعراف، آیه43.



نظرات کاربران

//