24 محرم - رحمت می‌شکند!

رحمت می‌شکند!

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 20، 24 محرم  1436) به تبیین موضوع « رحمت می‌شکند!» می‌پردازیم.

گفتیم هر دو جلوه‌ی رحمت رحمانی و رحیمی، محیط بر هستی است و بسط رحمت، برای تمام موجودات است. در این زمینه هم، شریکی برای خدا نیست. اسم "رحمان" مختص حق‌تعالی است و هیچ کس دیگر نمی‌تواند رحمان باشد، یعنی "ایجاد" کند. اما "انشاء" به اذن حق‌تعالی، از دیگران هم برمی‌آید. همان طور که شعاع‌های خورشید، نورانی هستند و می‌توانند نور دهند؛ اما نور از خودشان نیست و از خورشید است.

ما از "الله" هستیم و رجوعمان هم به اوست: "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ‏"؛ اما "رحمان" و "رحیم"، مسیر اتصال ما به اوست و هرچه به این دو نزدیک شویم، به "الله" نزدیک شده‌ایم. "الله" مثل خرمای بر نخیل است و ما تا روی زمینیم، دستمان از رسیدن به آن کوتاه است. باید از نخل بالا رویم؛ چگونه؟ با پلّه‌های رحمان و رحیم.

این دو اسم، جلوه‌ی ذات الهی و همواره خدمت‌گزار همه‌ی موجودات است؛ نه اینکه فقط مربوط به قیامت یا مختصّ عده‌ای از افراد باشد. هرچند کسانی که فطرتشان را در خودی‌ها محجوب کنند، نمی‌توانند با رحمت، به سعادت برسند.

ما در مراتب گوناگون، زمین و آسمان، پدر و مادر، همسر، دوست، مال و مقام و... را می‌بینیم که به ما رحمت می‌کنند؛ اما او را که رحمان است، نمی‌بینیم. در حالی که این‌ها همه، شعاع‌های رحمانیت اوست و ما اگر آن اصل را نبینیم، این فرع‌ها برایمان اصالت پیدا می‌کنند. اگر بدون نظر به خدای رحمان، این‌ها را بنگریم، هرکدام را مستقل می‌بینیم و در اسباب و علل، گرفتار می‌شویم و باید با سازهای مختلف کثرات، مدام دور خودمان بچرخیم!

مهربانی دیگران بر اساس انفعالات درونی خودشان است و اگر به آن مهربانی دل‌خوش باشیم، در طلب رحمت از دیگران یا برای مهربانی کردن به آنان، شخصیتمان بالا و پایین می‌شود و اگر دیگران آن طور که انتظار داریم، به ما مهربانی نکنند یا قدر محبت ما را ندادند، ناراحت می‌شویم. به همین دلیل با هیچ کس حتی با دوست و هم‌فکر خود نمی‌توانیم راحت به تفاهم برسیم. تا جایی تفاهم داریم که توقعاتمان برآورده شود؛ اما اگر از آن‌ها بدی ببینیم، دیگر نمی‌توانیم تحملشان کنیم و محبتمان سرد و کم‌رنگ می‌شود.

در حالی که اگر خدای رحمان و رحیم را بشناسیم، جلالش هم برایمان شیرین است؛ چون می‌دا‌نیم آن هم رحمت است و برای کمال وجود ما لازم است. وجود، مثل آب است؛ و گاه او باید ظرف ما را بشکند تا این آب، مرداب نشود و جاری گردد. ولی ما بدون دیدن آب، فقط با ظرف زندگی می‌کنیم و به همین دلیل از شکستنش ناراحت می‌شویم؛ در حالی که ظرف، ذاتاً شکستنی است و ما وجودیم که وجود هرگز نمی‌شکند. مگر آب می‌شکند؟!

ما باید قالبی را که گرفته‌ایم، بشکنیم و خداوند در میادین مختلف، زمینه‌ی شکستن قالب را فراهم می‌آورد. پس چرا خود را به دست جمال و جلال الهی نمی‌سپاریم؟ شاید خدا می‌خواهد با شکستن، ظرف ما را وسعت دهد. چرا از سختی‌اش فرار می‌کنیم؟ چرا به جای آنکه وجود را بیشتر ظهور دهیم، می‌خواهیم ظرف شکسته را بند بزنیم و به حال اولش برگردانیم؟ چرا فکر می‌کنیم خدای رحیم یعنی خدایی که فقط مطابق میل ما برخورد کند، طوری که هیچ فشار و سختی به ما نرسد و هیچ قالبی از ما شکسته نشود؟ این، مفهومی است که ما انتزاع کرده‌ایم، نه خدای حقیقی!

ما هیچ سختی را از خود و در جهت کمال خود نمی‌بینیم و همه را هم گردن خدا و دیگران می‌اندازیم. لذا نمی‌توانیم با اطرافیان و شرایط کنار بیاییم؛ در حالی که این‌ها همه، برای آن است که قالب ما را بشکند. ما نه با خانواده، نه دوستان و نه حتی استاد خود، راه نمی‌آییم؛ پس چطور می‌خواهیم حدودمان را بشکنیم تا وجود ظهور پیدا کند؟ مگر راهی جز این هست؟! بدانیم اگر در دنیا نتوانیم با بقیه تفاهم برقرار کنیم، با ملکوتیان هرگز نمی‌توانیم.

نماز و روزه هم لازم است؛ اما مقدمه است، نه اصل. ولی ما بیشتر روی نماز و روزه‌هایمان حساب باز کرده‌ایم، تا اینکه آیا خدا ما را می‌پذیرد یا نه؛ و چه بسا اگر فردا امام بیاید و به نماز و روزه‌ی ما کم‌توجهی کند، بگوییم: مگر چه کم دارم؟ من که همه کار کرده‌ام! در حالی که نماز و روزه برای این بود که وجود خود را حفظ کنیم و ما از این، غافل بودیم!

دنیا مثل سربازخانه است. همه‌ می‌دانند سربازی یعنی تمرین‌های بسیار سخت؛ و کسی انتظار خوشی و تفریح از آن ندارد. مردی که از سربازی فرار کند، ضعیف بار می‌آید و نمی‌تواند زندگی را اداره نماید. کسی هم که از سختی‌های دنیا فرار کند، به کمال نمی‌رسد. باید خود را با دنیا تطبیق دهد و انتظار نداشته باشد همه چیز طبق میل او پیش رود.

"رحمان" و "رحیم"، متن "بسم‌الله‌‌الرّحمن‌الرّحیم" است که جامع اهداف، احکام و بیانات هر سوره می‌باشد. ما باید با این دو اسم، انس بگیریم. انس یعنی یکی شدن با خواص آن‌ها؛ یعنی حقیقتشان را در هستی پیدا کنیم و مظهر شویم. انس با قرآن هم در این است که وجود ما، خواص قرآن را به خود بگیرد و ظهور دهد. اگرچه انس با ظاهر، مقدمه است؛ اما غایت، یکی شدن است.

"رحمان" و "رحیم"، صفت خدا و عین ذات اوست؛ مثل تری که عین آب است. در ما نیز باید وصف ذاتمان شود و فعلیت و انشاء پیدا کند؛ نه اینکه فقط به طور انفعالی در فعل و صفتمان ظهور پیدا کند. کسی که ادعا می‌کند در آب بوده و هست، باید خیس باشد. ما مدام، دم از "رحمان" و "رحیم" می‌زنیم؛ پس چرا این قدر خشکیم؟! بدانیم از آب بیرون آمدن، مساوی خشکی و مرگ است؛ مثل ماهی که اگر وصف آب را از دست دهد، می‌میرد.

ما در علم و باور و اعتقاد، مشکل نداریم؛ در معرفت و انس، مشکل داریم که به ذات تعلق می‌گیرد. ما مثل کسی هستیم که به بازار می‌رود و همه چیز می‌خرد؛ اما نمی‌داند چگونه با آن‌ها غذا بپزد. لذا آنجا که زبان و دلمان باید رحمت را ظهور دهد، آن قدر بیگانه با "رحمان" هستیم که نمی‌توانیم انشاء کنیم.



نظرات کاربران

//