8 صفر - رحمت و وحدت

رحمت و وحدت

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 30، 8 صفر 1436) به تبیین موضوع «رحمت و وحدت» می‌پردازیم.

در جلسات گذشته، رحمت را در دو جلوه‌ی "رحمان" و "رحیم" مورد بررسی قرار دادیم. حال می‌خواهیم رحمت را در جلوه‌ی تامّ و فعلیت‌یافته‌ی آن یعنی امام بشناسیم. البته از لسان خود امام؛ چون بهترین کسی که می‌تواند معصوم را معرفی کند، خود اوست و غیر معصوم، هر توصیفی از ایشان داشته باشد، وصفی ناقص و محدود خواهد بود.

روایت شده است شخصی به نام ابوعبیده از امام باقر(علیه‌السلام) درباره‌ی استطاعت و سخن مردم پرسید. حضرت این آیه از قرآن را تلاوت کردند:

«...وَ لایَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ. إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ...»[1]

و همواره در اختلاف خواهند بود؛ مگر آن‌که پروردگارت رحم کند و برای همین، آنان را آفرید.

آن گاه فرمودند: "النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِی إِصَابَةِ الْقَوْلِ وَ كُلُّهُمْ هَالِكٌ."

مردم در رسیدن به قول [حق] در اختلاف‌اند و همگی هلاک‌اند.

درباره‌ی "إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ" نیز فرمودند:

"هُمْ شِیعَتُنَا وَ لِرَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» یقُولُ لِطَاعَةِ الْإِمَامِ."[2]

آنان شیعیان ما هستند که برای رحمت خود، ایشان را آفریده و «لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»یعنی برای اطاعت امام.

اولین نکته در این حدیث، آن است که رحمت همان طاعت امام است.

اما درباره‌ی آیه باید بگوییم: در هیچ یک از عوالم نزولی، اختلاف وجود ندارد. ما در عالم اسماء و عالم مجردات، هیچ اختلافی نمی‌بینیم.حتی در ناسوت هم جمادات و حیوانات، هرکدام یک مسیر مشخصدارند که باید همان را بروند و هیچ کدام مقتضیِ غیر از آنچه هستند را ندارند. پس خواه ناخواه، عبد خدا هستند و این وحدت برایشان کمال نیست. توضیح آنکه خداوند، تمام مراتب هستی را در انسان قرار داده، تا او تمام این مراتب را در یک مرتبه به وحدت برساند. خصوصیات تمام مراتب از جبروت و ملائکه گرفته تا ناسوت و حیوانات، همه در انسان هست و انسان باید تمام این‌ها را جمع کند و تحت یک حاکمیت قرار دهد. این قدرت، مختص انسان است و حتی ملائکه هم نمی‌توانند تمام اسماء الهی را به نحو جامع ظهور دهند؛ یعنی بین جمال و جلال، آشتی برقرار کنند.

انسان‌ها در درون خود، اختلاف دارند؛ چون جامع تمام مراتب هستند. در بیرون هم با یکدیگر اختلاف دارند؛ چون هرکدام رتبه و صفتی را ظهور داده‌اند. مثلاً انسانی خوی شیطانی دارد و دیگری فرشته‌خو است. اما با این حال با عنصر رحمت می‌توانند اول در خود و بعد با یکدیگر و بلکه با تمام هستی به وحدت برسند و از اختلاف، دوری کنند.

در توضیح بیشتر باید بگوییم در تجلی اسماء الهی که منشأ خلقت است، اسماء متقابل وجود دارد. البته این تقابل از جنس تباین و تخالف نیست و اسماء متقابل، رودرروی هم نیستند؛ بلکه تودرتوی هم‌اند. مثل "اول" و "آخر" که تقابل دارند؛ یعنی یکی در بطن و دیگری در ظهور است. در این رتبه‌ی ظهور اسماء، وجود، تعین گرفته است؛ اما تعیّنات باید تشخّص پیدا کنند و تشخّص اسماء، موجب ظهور مراتب وجه‌الخلقی از ملائکه تا انزل‌مرتبه‌ی خلقت یعنی اسفل‌سافلین می‌شود. تشخص جمادی، نباتی، حیوانی، مَلکی و... .

هریک از این تشخّص‌ها، خصوصیات خود را دارند و غیر از آن را نمی‌توانند ظهور دهند. مثلاً شیر نمی‌تواند حیوان دیگری باشد و تغییر نوعیت دهد. اما وجود انسان، ظهور تمام اسماء را گرفته و قابلیت پیدا کرده برای مظهریت تمام اسماء. لذا خصوصیات وجودی -نه شکل ظاهری- تمام مراتب را با هم دارد و باید همه را یک‌جا جمع کند و بدون اختلاف، ظهور دهد.

با این بیان، توحید، خدا را یکی دانستن نیست؛ بلکه چون «واحدی جلوه کرد، شد بسیار»، انسان زمانی به توحید می‌رسد که این بسیار را جمع کند و آن یگانه‌ی واحد را ظهور دهد. انبیاء و اولیاء نیز آمده‌اند شرایط ظهور انسان واحدی را فراهم کنند که اختلافات را در خود، جمع کرده است. رسالت در ظاهر، شرایط را آماده می‌کند و ولایت در باطن؛ و هر دو منسوب به حق‌تعالی هستند. به همین دلیل، امام وقتی این آیه را تلاوت می‌کنند، به معرفی جایگاه امام می‌پردازند؛ چون او مظهر بالفعل رحمت الهی است و می‌تواند تمام اختلاف مراتب را در وجود انسان به وحدت برساند.

انسانی که به وحدت رسیده، می‌تواند با عالم غیب و ملائکه ارتباط برقرار کند؛ همان طور که می‌تواند با حیوانات، تعامل داشته باشد. این دو نمونه را در قرآن داریم: حضرت مریم(سلام‌الله‌علیها) انسانی که در ارتباط با ملکوت، به حدی پیش رفته بود که غذاهای بهشتی می‌خورد و فرشته‌ی الهی بر او ممثّل می‌شد؛ و حضرت سلیمان(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) انسانی که عالم حیوانات و اجنّه را در تسخیر خود داشت. در احوال ائمه(علیهم‌السلام) نیز دین داریم که چطور ملائکه و حیوانات در مقابلشان خاضع بودند.

اما این کرامت، مختص انبیاء و اولیاء نیست و هر انسانی می‌تواند به این مقام برسد. اگر ما نرسیده‌ایم، به این دلیل است که هنوز در درون خود، دچار اختلافیم و نتوانسته‌ایم بر مراتب مختلف وجودمان حاکم شویم. روزی شهوت و غضب حیوانی بر سایر مراتب ما غالب می‌شود و روزی خلق و خوی مَلکی؛ و چون در قوای خود آشتی برقرار نکرده‌ایم، در بیرون و جامعه هم دچار اختلاف هستیم. امروز ما تعامل سالمی با طبیعت نداریم. زمین با ما قهر است؛ ما هم با زمین، قهریم و طبق امیال و زیاده‌طلبی‌های خود از طبیعت استفاده می‌کنیم. بلایای غیرطبیعی امروز، نشان قهر طبیعت است که به دلیل اختلاف و عدم وحدت درونی ما ظاهر شده است.

اگر ما با خودمان آشتی کنیم، تمام مظاهر طبیعت هم با ما آشتی می‌کنند و هیچ کدام لطمه‌ای به ما نمی‌زنند. اگر امروز همه چیز به انسان لطمه می‌زند، از آن روست که او به خودش لطمه زده و تفرقه ایجاد کرده است. فضایی که در آن وحدت باشد، آرامش‌بخش است. مثلاً فضای مسجد که انسان‌ها را برای امر واحد نماز گرد هم می‌آورد، حتی اگر دل‌ها با هم یکی نباشد، به همان اندازه به انسان آرامش می‌دهد و او را از کثرت فکری، و قلبی و اوصاف غلط جدا می‌کند. برای اولیاء خدا، آسمان و زمین و تمام هستی مسجد است و آنان وحدت همه‌ی عوالم را در وجود خود می‌یابند.

ائمه(علیهم‌السلام) اوج این وحدت را دارند. آنان جلوه‌ی تامّ رحمت الهی و مظهر آشتی بین تمام مراتب ناسوت و ملکوت و جبروت‌اند. شیعه نیز باید در این وحدت، مظهر امامش باشد؛ و تا این مظهریت اتفاق نیفتد، زمینه برای ظهور امام فراهم نمی‌شود. البته غیر شیعه نیز می‌تواند. اما مقتضی ظهور شیعه در این زمینه، قوی‌تر از سایرین است؛ چون رتبه‌ی ادراک و ارتباط وجودش با امام، بالاتر است.

 


[1]- سوره هود، آیات 118 و 119.

[2]- الكافی، ج1، ص429.



نظرات کاربران

//