اول صفر - نشانه‌های رحمت

نشانه‌های رحمت

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 25، 1 صفر 1436) به تبیین موضوع «نشانه‌های رحمت» می‌پردازیم.

مراحل وصول به رحمت را تصور و تصدیق، تخلق، و تحقق معرفی کردیم. راه تخلق را زدودن جهل و رعایت اعتدال در همه‌ی زمینه‌ها دانستیم و راه تحقق را، خیر رساندن به خلق خدا و دفع شر از آنان. اما این وصول، اثر و نشانه دارد که باید خود را چک‌آپ کنیم و اگر اثرش را نیافتیم، معلوم می‌شود تخلق و تحققی صورت نگرفته است.

چون بحث رحمت، درس و مفهوم نیست و باید وجودی دریافت شود. هر دریافت وجودی نیز حتماً آثاری دارد. پس اگر این بحث را شنیده‌ایم و آثارش را نداریم، سیرمان جاهلانه بوده و درواقع به "رحمان" و "رحیم" نرسیده‌ایم. همان طور که وقتی آب می‌خوریم، باید تأثیرش را بگیریم و سیراب شویم.

نشانه‌ی تخلق به "رحمان" و "رحیم" نیز این است که شخص در نفس خود، اقتدار و وسعت پیدا می‌کند. یعنی اولاً هرچه می‌گوید، عملی می‌شود؛ چه در خودش و چه در غیر. ثانیاً چنان سعه‌ای دارد که هیچ کم و زیادی برایش فرق ندارد و دلش با هیچ چیز، تکان نمی‌خورد.

اقتدار، همان مقام "کُن فیَکون" است. یعنی بر اعضا و جوارح، خیال و عقل خود، تسلط کامل دارد. مثلاً اگر بخواهد حرفی را نزند یا چیزی را نبیند، می‌تواند؛ یا وقتی می‌خواهد در نماز حضور داشته باشد، حتماً می‌تواند از آشفتگی فکر و خیالش جلوگیری کند. مقتدر بر نفس، کسی است که بتواند حلم، صبر، عفو و هر صفت و اندیشه‌ی زیبایی را که به آن مشتاق است، در خود ایجاد کند. آن‌که به اینجا رسید، نه تنها قوایش از او کوچک‌ترین تخلّفی نمی‌کنند، بلکه دیگران نیز مطیعش می‌شوند و به حرفش عمل می‌کنند؛ بدون اینکه زور و اجباری در کار باشد.

کسی که متخلق به "رحمان" و "رحیم" شده، تمام حرکات و سکنات و حتی خور و خوابش نورانی و وجودش سرشار از خیرخواهی برای غیر است. حتی فریاد و غضب او نیز دیگران را جذب می‌کند و حتی اگر کار او به ضررشان تمام شود، باز مطیعش هستند؛ چون می‌دانند او از این کار، هدفی جز خیرخواهی ندارد. اما کسی که در ظرف "رحمان" و "رحیم" به خیرخواهی نرسیده‌، حتی جمال و مهربانی‌اش هم بر دیگران تأثیرگذار نیست، چه رسد به فریادش.

متخلق به رحمت، نه با چوب و چماق، بلکه حتی با یک نگاه یا اشاره، مخاطب را زیر و رو می‌کند و چون خود در مسیر سعادت است، هرکس مطیع او شود نیز به راه سعادت می‌رود. کسی هم که بخواهد در مقابل او بایستد، کاری از پیش نمی‌برد و فقط خود را خسته می‌کند؛ چون او به بی‌کران رحمت حق، وصل است.

او حتی بر پدیده‌های عالم هستی نیز تسلط پیدا می‌کند. اما هرچه می‌کند، فقط به اذن خدا و برای خداست؛ اراده‌ای جز اراده‌ی او ندارد و اقتدارش را در مسیر رضای او به کار می‌گیرد.

این اقتدار را ما در حضرت زینب‌(سلام‌الله‌علیها) می‌بینیم که در مقابل افرادی همچون یزید و ابن‌زیاد ایستاد و دل‌های سنگ شامیان را که دشمن سرسخت علی(علیه‌السلام) بودند، زیر و رو کرد. اقتدار آن بانو، از رحمت و اقتداری که بر خود داشت، نشئت می‌گرفت؛ برخلاف اقتدار شاهان و سلاطین که با زور و تهدید، مردم را مطیع خود می‌کنند.

امام خمینی(قدّس‌سرّه) نیز نمونه‌ی عالی این اقتدار بود. آن سوی دنیا، لب تر می‌کرد؛ اینجا به حرفش عمل می‌شد. گفت: شاه باید برود؛ هیچ کس باور نمی‌کرد شاه برود، اما با پای خودش رفت! گفت: من دولت تعیین می‌کنم و در دهان این دولت می‌زنم؛ و در عین ناباوری دنیا، همین کار را کرد. حتی امروز هم آزادی‌خواهان جهان، به مکتبی که او گفته، عمل می‌کنند.

کسی که بر خود مقتدر شود، حتی می‌تواند دردهای خود را درمان کند. چون اگر دارو با واسطه‌ی علم بشری و طبیعت، مظهر اسم "شافی" خداوند است، او بی‌واسطه مظهر "هو الشافی" است. تمام مشکلات و به بن‌بست خوردن‌های ما، از این است که خدا را فراموش کرده‌ایم و دچار خودفراموشی و بی‌توجهی به تمام استعدادهای خود شده‌ایم. راه رسیدن به "الله" که جامع همه‌ی اسماء الهی است، از "رحمان" و "رحیم" می‌گذرد. اگر این دو اسم را پیدا کنیم، همه‌ی اسماء در دست ما هستند.

نشانه‌ی دیگر تخلق به رحمت، وسعت نفس است. نفس تنگ، آن است که با یک حرف ناخوشایند، ناراحت و با کمترین تعریف و تجمید دیگران شاد می‌شود؛ تا نعمتی مادی یا معنوی به دست می‌آورد، اطمینان خاطر پیدا می‌کند و با از دست دادن آن نیز به هم می‌ریزد. اما تخلق به "رحمان" و "رحیم"، وجود را مثل دریا وسعت می‌دهد؛ دریایی که هر نجاستی در آن بریزد، آلوده‌اش نمی‌کند و هر لؤلؤ و مرجانی از عمقش برآید، آبی آرامَش را بر هم نمی‌زند.

"رحیم" و "رحمان" مهندسان معدن وجود هستند و از آن، طلا و نقره، زمرد و سنگ‌های قیمتی استخراج می‌کنند. روایت شده است فردی درباره‌ی چگونگی دعوت به دین از امام سجاد(علیه‌السلام) پرسید و حضرت فرمودند:

"تَقُولُ: بِسْمِ‌اللهِ‌الرَّحْمَنِ‌الرَّحِيمِ، أدْعُوكَ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِلَى دِينِهِ؛ وَ جِمَاعُهُ أمْرَانِ: أحَدُهُمَا مَعْرِفَةُ اللهِ‏ عَزَّوَجَلَّ وَ الْآخَرُ، الْعَمَلُ بِرِضْوَانِهِ."[1]

می‌گویی: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم؛ تو را به خدای عزّوجلّ و به دینش دعوت می‌کنم. در این دعوت، دو امر جمع است: اول، معرفت به خدای عزّوجلّ و دیگر، عمل مطابق رضای او.

امام با این سخن، به ما می‌آموزند که با "بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم" دیگران را هدایت کنیم؛ و همین کافی است و اثر دارد. اگر ما در این راه موفق نیستیم و نمی‌توانیم دیگران را به دین دعوت کنیم، از آن روست که نمی‌دانیم "الله" کیست و حقیقت "رحمان" و "رحیم" را پیدا نکرده‌ایم.

 


[1]- وسائل الشیعة، ج15، ص44.



نظرات کاربران

//