(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)
دین
(جلسه پنجم)
در جلسهی قبل، به یکی از مهمترین ثمرات دین، یعنی "عقل و تفکر" رسیدیم و در این باره قدری توضیح دادیم. در این جلسه نیز به ابعاد دیگری از این مسئله خواهیم پرداخت.
پیامبر گرامی اسلام(صلّیاللهعلیهوآله) فرمودهاند:
"سَیّدُ الأعْمَالِ فِی الدَّارَینِ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ شَیءٍ، دِعَامَةٌ وَ دِعَامَةُ الْمُؤْمِنِ، عَقْلُهُ؛ فَبِقَدْرِ عَقْلِهِ، تَكُونُ عِبَادَتُهُ لِرَبِّهِ."1
آقای اعمال در دنیا و آخرت، عقل است؛ و برای هر چیز، پشتیبانی است و پشتیبان مؤمن، عقل اوست. پس او به اندازهی عقلش، پروردگارش را عبادت و بندگی میكند.
روایت میفرماید که عبادت حقیقی هر انسان، به میزان عقل اوست و مابقی، اگر چه خیلی زیاد باشد، چندان ارزشی ندارد، یعنی نتیجه نمیدهد؛ در حالی که خداوند، هیچ عبادتی را عبث جعل نکرده است. در حقیقت، آنچه به عبادات ما، رنگ بقا و صبغهی الهی میدهد، عقل است. عقل اگر باشد، تمام حرکات و سکنات انسان به خصوص عباداتش، نتیجه دارند و باقی میشوند. لذا مثلاً هر چه بیشتر نماز گزارده باشد، خدا را بیشتر درک میکند، بیشتر به عالم توحید میرسد، از فحشا و منکر، بیشتر دور میشود و از کثرات و جلوات خود طبیعی، بیشتر جدا و آزاد میگردد؛ وگرنه "وَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ"2!
در همین زمینه، روایت دیگری از رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) خطاب به امیر مؤمنان(علیهالسلام) نقل است که میفرماید:
"یا عَلِی، إِذَا تَقَرَّبَ الْعِبَادُ إِلَى خَالِقِهِمْ بِالْبِرِّ، فَتَقَرَّبْ إِلَیهِ بِالْعَقْلِ، تَسْبِقْهُم."3
اى على، آنجا که بندگان به وسیلهی عمل نیك به پروردگارشان تقرّب مىجویند، تو با عقلت به او تقرّب جو؛ تا از آنان پیشى بگیری.
یعنی: کیفیت را دریاب! چرا که کیفیت اعمال انسان در مسیر عروجش، در گرو میزان عقل اوست. لذا در قرآن کریم آمده است: "قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأخْسَرینَ أعْمالاً. الَّذینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً"4. این آیات از کسی صحبت میکند که عمل کرده، اما سعی و عمل او به هدر رفته و گم شده؛ چرا؟ چون بدون عقل و معرفت، عبادت کرده است. او سعی کرده، ولی فقط در کمیت اعمال؛ لذا نتیجهای را که باید بگیرد، نگرفته؛ و با این حال، فکر میکند کار خیر کرده است!
یک مثال برای این مسئله، آن است که به دیگران احترام بگذاریم، اما فقط برای اینکه به وقتش، به ما احترام بگذارند؛ یا بخششی کنیم، فقط به این امید که جای دیگر، ما را ببخشند! در یک کلام، نیتمان در اعمالمان، خدایی نباشد؛ که چنین عملی در میزان عقل، وزنی ندارد.
رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله) همچنین در روایت بسیار زیبایی میفرماید:
"لِكُلِّ شَیءٍ آلَةٌ وَ عُدَّةٌ، وَ آلَةُ الْمُؤْمِنِ وَ عُدَّتُهُ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ شَیءٍ مَطِیةٌ، وَ مَطِیةُ الْمَرْءِ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ شَیءٍ غَایةٌ، وَ غَایةُ الْعِبَادَةِ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ رَاعٍ، وَ رَاعِی الْعَابِدِینَ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ تَاجِرٍ بِضَاعَةٌ، وَ بِضَاعَةُ الْمُجْتَهِدِینَ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ خَرَابٍ عِمَارَةٌ، وَ عِمَارَةُ الآخِرَةِ، الْعَقْلُ؛ وَ لِكُلِّ سَفرٍ فُسْطَاطٌ یلْجَئُونَ إِلَیهِ، وَ فُسْطَاطُ الْمُسْلِمِینَ، الْعَقْلُ."5
برای هر چیز، ابزار و وسیلهای است و ابزار و وسیلهی مؤمن، عقل است؛ برای هر چیز، مَرکبی است و مرکب راهوار انسان، عقل است؛ برای هر چیز، غایتی است و غایت عبادت، عقل است؛ برای هر قوم، سرپرستی است و سرپرست عبادتکنندگان، عقل است؛ برای هر بازرگان، سرمایهای است و سرمایهی مجتهدان، عقل است؛ برای هر خرابی، آبادانی است و آبادانی آخرت، عقل است؛ و برای هر سفر، سایبانى است که به آن پناه برند و سایبان مسلمانان، عقل است.
آری؛ برای انجام هر کار، آلت و ابزاری متناسب با همان کار، مورد نیاز است. به عنوان مثال، یک مهندس با ابزار و آلات خاصی خانه میسازد و یک آشپز با وسایل مخصوص کار خود، غذا میپزد و هر کدام اگر ابزار خاص در اختیارشان نباشد، تلاششان بدون ثمر خواهد بود. به همین ترتیب، حرکت در عالم معنا نیز ابزار و آلات خاص خود را میطلبد؛ و وسیلهی مؤمن برای حرکت و عروج در عالم معنا، عقل اوست. وقتی با آلت عقل، دست به انجام عمل زد، بیشک ثمرهی آن را خواهد یافت و با آن عمل، صعود خواهد کرد؛ یعنی محال است انسان با عقل، نماز بخواند و به "أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْری"6 نرسد. اما بدون عقل، معلوم نیست به جایی برسد!
نکتهی قابل تأمل دیگر در این روایت، آن است که عقل، مَرکب انسان معرفی شده است. این نشان میدهد که اگر میخواهیم در عالم انسانی سیر کنیم، باید بر مَرکب عقل سوار شویم. در غیر این صورت با مَرکبهای ماده و خیال، حرکت خواهیم کرد و این مَرکبها، ما را در عوالم دانی وجودمان یعنی عالم جمادی، نباتی و حیوانی نگه خواهند داشت.
از امام کاظم(علیهالسلام) روایت شده است که فرمود:
"مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلا مَالٍ، وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ، وَ السَّلامَةَ فِی الدِّینِ، فَلْیتَضَرَّعْ إِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِی مَسْأَلَتِهِ بِأنْ یكَمِّلَ عَقْلَهُ."7
كسى كه بینیازی بدون مال، آسودگى قلب از حسد و سلامت در دین را میخواهد، پس باید با تضرع و زارى از خدا بخواهد كه عقلش را كامل كند.
همچنین از حضرت علی(علیهالسلام) دربارهی عقل آمده است:
"الْعَقْلُ، أنْ تَقُولَ مَا تَعْرِفُ وَ تَعْمَلَ بِمَا تَنْطِقُ بِهِ."8
عقل، آن است که آنچه میدانی، بگویی و به آنچه میگویی، عمل کنی.
یعنی آن چیزی را بگو، که خودت فهمیده و شناخته باشی. چرا که انسان وقتی میتواند حقیقتی را به دیگران منتقل کند و طعمش را به آنها بچشاند، که ابتدا خودش آن را چشیده و به آن، عمل کرده باشد؛ در غیر این صورت، فقط ذهن خود و دیگران را با الفاظ، پر میکند و این کار، از عقل به دور است.
این روایت در کیفیت ارتباط با خداوند هم، قابل بررسی است. یعنی ما نباید در نماز و مناجات، اذکار و ادعیه را فقط به زبان آوریم؛ عقل، آن است که حقیقت اذکار را بیابیم و به عالمشان وارد شویم.
مثلاً باید بدانیم هر "تکبیرةالإحرام"ی، صادقانه نیست؛ بلکه تنها وقتی میتوانیم به صدق "اللهاکبر" بگوییم، که واقعاً جز خدا، هیچ چیز را بزرگ ندانیم و با ادراک عظمت او، نه از بودن چیزی سرخوش شویم و نه نبودن چیزی، وجودمان را ضیق و افسرده کند؛ که در این صورت، واقعاً ذکر "اللهاکبر" را عاقلانه گفتهایم.
یا مثلاً وقتی به اختیار خود، هزار بیراهه را انتخاب میکنیم و در آنها قدم میگذاریم، و در عین حال در نماز "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ"9 میگوییم، این نشان میدهد که درخواست ما برای هدایت، از روی عقل نیست و لذا خودمان با حجاب جهل، در برابر استجابت خدا، مانع میگذاریم.
در جای دیگر از حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآله) روایت شده است که فرمود:
"الْعَقْلُ، نُورٌ خَلَقَهُ اللهُ لِلإنْسَانِ وَ جَعَلَهُ یضِیءُ عَلَى الْقَلْبِ، لِیعْرِفَ بِهِ الْفَرْقَ بَینَ الْمُشَاهَدَاتِ مِنَ الْمَغِیبَاتِ."10
عقل، نوری است که خداوند برای انسان، خلق کرده و آن را چنان قرار داده است که بر قلب، نورافشانی کند تا با آن، مشاهدات را از امور غیبی بشناسد.
آری؛ انسان عاقل، قلبش نورانی میشود؛ لذا از حیطهی مشاهدات فراتر رفته، ایمان به غیب میآورد: "الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ"11. با این عقل و ایمان به غیب، تمام جزییات و محسوسات را متصل به وحدت میبیند؛ لذا اسیر محدودها نمیشود و دل به نامحدود میبندد. به این ترتیب در تعامل با اموال و ازواج و اولاد و... با جنبهی ولایی آنها، مرتبط میشود؛ یعنی حبّ و بغضش، بر اساس ولایت میشود. در این صورت، هم خودش از نور عقل، بیشتر بهره میبرد و هم دیگران را به سمت غیب و عقل میکشاند. او حتی پس از مرگ محبوبان ولاییاش نیز میتواند به آنان اثر خیر برساند؛ چون محبتش به آنان، مربوط به عالم غیب بوده است، نه عالم محدود ناسوت و دنیا!
امیر مؤمنان(علیهالسلام) از رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) روایتی طولانی دربارهی عقل، نقل کردهاند که ما در این مجال، به بخشی از آن اکتفا میکنیم:
"إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ فِی سَابِقِ عِلْمِهِ، الَّتِی لَمْ یطَّلِعْ عَلَیهِ نَبِی مُرْسَلٌ وَ لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ؛ فَجَعَلَ الْعِلْمَ نَفْسَهُ، وَ الْفَهْمَ رُوحَهُ، وَ الزُّهْدَ رَأسَهُ، وَ الْحَیاءَ عَینَیْهُ، وَ الحِكْمَةَ لِسَانَهُ، وَ الرَّأفَةَ هَمَّهُ، وَ الرَّحْمَةَ قَلْبَهُ. ثُمَّ حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَةِ أشْیاءَ: بِالْیقِینِ وَ الإیمَانِ وَ الصِّدْقِ وَ السَّكِینَةِ وَ الإخْلاصِ وَ الرِّفْقِ وَ الْعَطِیةِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّسْلِیمِ وَ الشُّكْرِ."12
به درستی که خداى متعال، عقل را از نورى كه در خزانهى علمش گذشته بود، آفرید؛ [نوری که] نه هیچ نبىّ مرسل و نه هیچ فرشتهى مقرّب بر آن، آگاه نبود؛ سپس علم را نفس او، فهم را روح، زهد را سر، شرم و حیا را دو چشم، حكمت را زبان، رأفت را همّ، و رحمت را دل او قرار داد. آن گاه او را با ده خصلت، تقویت کرد و نیرومند نمود: یقین، ایمان، صدق، سكینه، اخلاص، مدارا، بخشش، قناعت، تسلیم و شكر.
با توجه به حدیث فوق، عاقل به غیر از حکمت، سخنی نمیگوید، چشمانش همواره حیا دارد و همه چیز را نمیبیند، زاهدانه عمل میکند، فهیم است، به همه چیز دل نمیبندد، و کاری نمیکند، مگر در مسیر محبت و رحمت و خیر رساندن به مردم.
در نهایت باید بگوییم واژهی عقل، بر ادراکی اطلاق میشود که همراه با تصدیق قلب باشد و آدمی در دین خود، از آن بهرهمند شود؛ یعنی ادراک حق و باطل در امور نظری و شناخت خوب و بد و سود و زیان در امور عملی. و خداوند، این قدرت ادراک را همراه با فطرت سالم در درون انسان قرار داد است؛ لیکن گاه یکی از قوای شهوت، خشم یا محبتهای کاذب، غلبه پیدا میکند و تأثیر عقل را ضعیف میکند یا حتی از بین میبرد.
إنشاءالله در جلسهی بعد، به بررسی عقل از دیدگاه نهجالبلاغه خواهیم پرداخت.
پینوشت:
[1] بحارالأنوار، ج1، ص96.
[2] سوره ماعون، آیه 4 : وای بر نمازگزاران!
[3] مشکاةالأنوار، ص251.
[4] سوره کهف، آیات 103 و 104 : بگو: آیا شما را از زیانكارترین مردم از جهت عمل آگاه كنم؟ [آنان] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنیا به هدر رفته [و گم شده است]، در حالى كه خود مىپندارند، خوب عمل مىكنند!
[5] بحارالأنوار، ج1، ص95.
[6] سوره طه، آیه 14 : نماز را براى یاد من به پا دار!
[7] الکافی، ج1، ص18.
[8] غررالحکم، ص54.
[9] آیه 6 : ما را به راه راست هدایت فرما!
[10] عوالیاللّئالی، ج1، ص248.
[11] سوره بقره، آیه 3.
[12] الخصال، ج2، ص427.
نظرات کاربران