(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)
دین
(جلسه هفتم)
دانستیم خداوند برای انسان، دو حجت ظاهر و باطن را قرار داده و کار حجت ظاهر که انبیاء و رسل هستند، آن است که حجابها و موانع را بردارند تا حجت باطن یعنی عقل و اسماء الهی - که در درون انسان به ودیعه نهاده شده است[1]- از دفینههای ماهیت، نفس، هوٰی و دنیا خارج شود و به مقام ظهور و عینیت برسد. انسان نیز هر قدر بتواند این گنجینهی نهان را آشکار کند و داراییهای وجودش را به ظهور رساند، به مقام انسانی نزدیکتر شده است.
بر این اساس، تمام فروع دین و راه و روشی هم که انبیاء(علیهمالسلام) ارائه میدهند، از قبیل نماز و روزه و... به منزلهی ابزار و آلاتی هستند که انسان را به سمت ظهور حجت درونی میبرند، تا به کمال نهایی خود برسد؛ چرا که کمال نهایی انسان و رسیدن او به مقام انسانیت، در گرو ظهور عقل و اسماء الهی است. همان طور که کمال یک مهندس، به ظهور علمی است که به فنون مهندسی دارد.
وقتی یک مهندس، خانهای میسازد و علم خود را به نمایش میگذارد، به مرتبهی علم و مهارت او آگاه میشویم و کارش را مستحقّ اجر و پاداش میدانیم. انسان هم وقتی با استفاده از عفو و ستر و غفران و حلم و جود و سایر اسماء الهی، خانهی شخصیت خود را ساخت، انسانیتش آشکار میشود و مستحقّ بهشت و قرب و لقا میگردد. اما اگر صرفاً به داشتن استعدادهای انسانی اکتفا کند و در جهت ظهور آنها گام برندارد، مانند مهندسی است که فقط مدرک گرفته و کاری بلد نیست!
انسانی هم که در دنیا، استعدادهای انسانی خود را شکوفا نکند، در آخرت که عالم ظهور بواطن است، کر و کور محشور میشود. آن وقت، فریاد "لِمَ حَشَرْتَنی أعْمٰى"[2] سر میدهد و حسرت میخورد که چرا از ظرفیتهای عقلیاش بهرهبرداری نکرده است: "وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی أصْحابِ السَّعیرِ"[3]!
در واقع انسان به قدری که تخلق به اسماء الهی پیدا میکند، عقلش فعال میشود و به قدری که از این تخلق دور باشد، در عالم انسانی "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی فَهُمْ لایعْقِلُونَ"[4] است! هر چند ممکن است در عالم ماده، استعدادهای درونی و عقل نظری را در اوج خود به کار گیرد؛ یعنی مواد خام کار عقل را از محسوسات بگیرد و بر اساس امیال طبیعی، خانهی شخصیتش را بنا کند. که البته پیشرفت هم میکند؛ اما فقط پیشرفت ابزاری در دنیاخواهی و کثرت انواع خوردنیها، پوشیدنیها، دیدنیها و ایجاد و رفع نیازهای کاذب!
تمدن امروز غرب، نمونهی جامع از بشری است که عقل نظری و ابزاری را در ماده به فعلیت رسانده و با پیشرفت علمی، صنعتی، تکنیکی و الکترونیکی، انسان را در عالم حس و ماده غرق کرده؛ اما به نیازها و استعدادهای اصیل او توجهی ندارد. تا جایی که بشر غربی هم امروز دچار خلأ شده و دنبال یک روزنهی معنا و راه فراری میگردد که او را از دنیای ساختهی دست خود، نجات دهد و پاسخی برای درون آشفته و نیازهای سرکوبشدهی وجودش باشد.
البته عقل باید دنیا را هم بسازد و معیشت را تأمین کند؛ اما نه اینکه دنیا را برای دنیا آباد کند! بلکه باید آن را آخرتی کند؛ یعنی از این محدود، بُعد نامحدودش را بیرون کشد و زمین را آسمانی کند؛ نه اینکه آسمان را به زمین بکشد! این میشود عقل عملی که دنیا و آخرت را همان گونه که خدا میخواهد، میسازد. عقل عملی، عینیتیافتهی اسماء الهی و همان ساختاری است که انسان بر اساس عقل نظری و در راه و روشی که انبیاء(علیهمالسلام) ارائه کردهاند، به شخصیت خود میدهد.
علامه جعفری(رحمةاللهعلیه) این نوع عقل یا فعالیت عقلی را چنین توضیح میدهند:
«این نوع از عقل یا فعالیت عقلى، همان است كه در مرحلهی طبیعىاش، خرد نامیده مىشود و در مرحلهی عالىتر، عقل سلیم یا عقل كامل. این، همان عقل است كه همهی پیامبران و حكما و اولیاءالله و هر كس كه رسالتى دربارهی تعالى یافتن انسانها پذیرفته، به فعلیت رسیدن این عقل را هدف برنامه و تلاشهاى خود قرار دادهاند. در توصیف این عقل مىتوان گفت: عبارت است از عامل اصلى ادارهی حیات معقول، كه ضامنِ به فعلیت رسیدن كمال ممكن دربارهی یك انسان است.»[5]
عقل عملی، بریدن از صفات خود دانی و تخلق به صفات الهی است؛ و در همین حیطه است که به حضرت علی(علیهالسلام) عقل کل میگویند. این همان عقلی است که خدا در قرآن، بارها دارندگانش را مدح کرده و کسانی را که از آن بیبهرهاند، عتاب فرموده است.
از کسی که به این عقل راه یافته است، در میادین مختلف، بالملکه فقط صفات الهی ظهور میکند. مثلاً در مشکلات و ناملایمات، از او صبر و بردباری صادر میشود؛ یا آنجا که به شخصِ او ظلم و ستمی شود، حلم و عفو دارد، بزرگوارانه میبخشد و ستّاری میکند. وقتی به دست آورد، خضوع، خشوع، تواضع، دیگرگرایی، وارستگی و عدم وابستگی در او بیشتر میشود؛ و چون از دست دهد، قناعت، صبر، آرامش و متانت دارد.
اما کار عقل نظری بدون هدفگیری در مسیر عقل عملی، در سختیها جزع و فزع است و در میادین ظلم و ستمهای جزیی و شخصی، غضب و کینه و انتقام؛ در به دست آوردن، وابستگی، زیادهخواهی، نگرانی از دست دادن، خودگرایی، راحتطلبی، ولخرجی و تجمّل دارد و در از دست دادن، غصه، ناراحتی، افسردگی و تقصیر را به گردن این و آن و علتهای کاذب انداختن. اگر هم اهل عبادت باشد، دچار عُجب، ریا، نفاق، منت، توقع و طمع میشود!
برای درک بهتر از مفهوم عقل عملی، به حدیثی از امام باقر(علیهالسلام) رجوع میکنیم که میفرمایند:
"لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ، اسْتَنْطَقَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ؛ ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ، فَأَدْبَرَ. ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی، مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِنْكَ، وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ؛ أَمَا إِنِّی إِیاكَ آمُرُ وَ إِیاكَ أَنْهَى، وَ إِیاكَ أُعَاقِبُ وَ إِیاكَ أُثِیبُ."[6]
هنگامی که خدا عقل را آفرید، آن را به نطق واداشت؛ سپس فرمود: پیش بیا، پیش آمد؛ پس فرمود: پشت کن، پشت کرد! سپس خداوند به او فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقی محبوبتر از تو نزد خود نیافریدم و جز در وجود دوستانم، رشد و كمالت ندادم. من تنها با تو، امر و نهی میکنم و تنها به واسطهی تو، عِقاب و ثواب میدهم.
اما محبوبیت عقل نزد خدا، برای چیست؟ برای اینکه جامع تمام اسماء الهی و جلوهی تامّ آنهاست و خدا، ظهورات کمالی خود را بسیار دوست دارد. چنانکه در رتبهی بسیار نازل، انسان نیز ظهورات کمالی خود را بیش از همه دوست دارد؛ مثل محبت مادر به فرزندش که اثر اوست و از او صادر شده است.
برای همین هم انسان کامل، محبوب خداست؛ و اگر حضرت ابراهیم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) خلیلالله، موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) کلیمالله و عیسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) روحالله است، پیغمبر(صلّیاللهعلیهوآله) که جامع همهی آنهاست، حبیب خداست؛ چون عقل کامل است.
همچنین اینکه میزان ثواب و عقاب الهی عقل است، یعنی آنجا که عقل نظری و عقل معاش، صرفنظر از عقل عملی به فعالیت بپردازد، صاحب خود را مستحق عذاب میکند؛ اما جایی که عقل عملی، عقل نظری را تحت استخدام و مدیریت خود درآورد و تدبیر امور دانی از قبیل خور و خواب و شهوت را به عهده گیرد، صاحب خود را از افراط و تفریط، دور کرده، به تعادل میرساند و او را شایستهی ثواب و قرب الهی میکند.
و حال که قدری عظمت و اهمیت عقل را یافتیم، میفهمیم چرا پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند خواب عاقل، بهتر از شبزندهداری جاهل است[7]. چون عاقل وقتی میخوابد، سیر در ملکوت و صید معقولات میکند؛ اما جاهل، وقتی هم نماز میخواند، در ماده و درگیر محسوسات است و هر آنچه را گم کرده یا از یاد برده، در نماز به یاد میآورد!
[1]- سوره بقره، آیه 31 : "وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّها"؛ و تمام اسماء را به آدم آموخت.
[2]- سوره طه، آیه 125 : چرا مرا کور، محشور کردی؟!
[3]- سوره ملک، آیه 10 : و گفتند: ای كاش گوش شنوا داشتیم یا تعقّل میکردیم، تا از دوزخیان نبودیم!
[4]- سوره بقره، آیه 171 : کر و لال و کورند، پس تعقل نمیکنند!
[5]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج17، ص127.
[6]- الکافی، ج1، ص10.
[7]- تحف العقول عن آل الرسول(صلّیاللهعلیهوآله)، ص397 : "نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ".
نظرات کاربران