(خلاصهای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر با موضوع "دین" در ربیعالأول سال 1434)
دین
(جلسه نهم)
عقل، عامل تعادل و رهایی
در جلسهی پیش، به پنج عامل که محرّک انسان در افعال و رفتار او هستند، اشاره شد. در ادامه، در این جلسه به تعریف و توضیح بیشتر این عوامل و نیز نقش کلیدی عقل در بین سایر محرّکها میپردازیم.
اولین عامل، طبع است؛ یعنی مجموعهی امیال بُعد طبیعی و غرایزی که در انسان وجود دارد.
عامل دوم، عادت است که از میل و غریزه برنخاسته؛ بلکه به سبب تقلید و تکرار، حاصل میشود. مثلاً برخی افراد، عادت دارند هنگام حرف زدن، دستشان را تکان دهند؛ یا همین که ما، روزی سه وعده غذا میخوریم و نیز بسیاری از کارهایی که در طول شبانهروز انجام میدهیم، همه یک عادت است.
سومین عامل، عُرف است؛ عُرفیات، همان اموری هستند که در جامعه، متعارف شدهاند و مردم با آنها خو گرفتهاند. عُرف، همان روش و منشی است که افراد جامعه، آن را رایج کردهاند و آن قدر انتقال پیدا کرده که به صورت یک سنّت درآمده است. آداب و رسوم، کیفیت مهمانیها و عروسیها، تعارفاتی که بین ما رواج دارد، مراسم شب هفت و چهلم برای اموات و... همه از این دستهاند؛ و گاه ممکن است مخالف شرع و عقل و حتی مخالف طبع هم باشند!
عامل چهارم، شرع است؛ مجموعهی قوانین و احکامی که از سوی شارع مقدس یعنی حقتعالی، برای ما قرار داده شده.
و آخرین عامل، عقل است؛ همان نوری که انسان با آن میتواند خوب را از بد، تشخیص دهد؛ و به دو قسم عقل نظری و عقل عملی تقسیم میشود؛ که اولی در مقام ادراک و دومی در مقام عمل است.
اما متأسفانه بیشتر ما معمولاً نمیتوانیم در میادین علمی و عملی، بین این پنج عامل محرّک، تفکیک قائل شویم. لذا گاه به غلط، برخی از عادات و عرفیات هم، نام شرع یا عقل به خود میگیرند! آن وقت اگر کسی کاری را که در عُرف رایج شده، انجام ندهد، میگوییم معقولْ عمل نکرده است! یا اینکه رشوه و ربا، به راحتی تحت عنوان هدیه رواج مییابد و خلاصه، بسیاری از حسن و قبحها را با هم خلط میکنیم.
اما این در حالی است که اگر نور عقل در ما روشن و قدرت تشخیصش فعال شده باشد، حُسن و قبح حقیقی را تشخیص خواهیم داد؛ یعنی حسن و قبحی را که با فطرت و عقل، سازگار است و شرع، آن را تأیید میکند؛ نه آنچه را که عُرف، عادت و یا طبع، تعیین کرده است!
در واقع عقل و شرع، دو روی یک سکهاند. شرع، راه سعادت انسان را هموار و او را به هدفش نزدیک میکند. عقل هم چراغی است در این راه، که انسان را قوّت و نیرو میبخشد و پیش میبرد. با نور عقل، میتوان عادات نامعقول، آداب و رسوم دست و پا گیر و غلط، وسواسهای در ظاهر شریعت و در کل، هر گونه افراط و تفریطی را کنار گذاشت.
به تعبیر دیگر، عقل، عاملی است که دست و پای عُرف، عادت و طبع را میبندد، تا شرع در جای خود قرار گیرد؛ وگرنه انسان، دچار افراط و تفریط میشود. یا به اسم دین، ترک دنیا میکند؛ یا میگوید: دلت پاک باشد، چه نیازی به عبادات و اعمال ظاهری؟! یا آن قدر مشغول مستحبات میشود که به واجباتش ضرر میرساند و...! یعنی شرع را هم مطابق هوای نفس خود میگیرد و با نام شرع، خودیهایش را رشد میدهد. از این روست که باید عقل را بر سایر عوامل محرّک، حاکم کند و مراقب باشد که عقل، در پوشش آنها حرکت نکند؛ در این صورت است که میتواند از شرّ هوای نفس، رهایی یابد و همه چیز را به راه تعادل برگرداند.
علت این هم که در زندگی زناشویی، مرد باید قوّام باشد، همین است که مرد، مظهر عقل است؛ و اغلب، زنان هستند که به عرفیات و عادات گوناگون، بها میدهند، نه مردان! دامن زدن به سبکهای مختلف و جدید در زندگی، اعمّ از دکوراسیون خانه، پوششها و آرایشهای گوناگون، طرز رفت و آمدها و مهمانی دادنها، کادو دادن و گرفتنها و صدها نمونهی دیگر از این قبیل، بیشتر در میان زنان رواج دارد، تا مردان.
حضرت علی(علیهالسلام) در حدیثی میفرمایند: دو دسته، پشت مرا شکستند؛ عالم متهتّک و جاهل متنسّک[1]. دستهی اول در اصل، کسانی هستند که عقل نظریِ قوی دارند، اما عقل عملیشان فعال نیست؛ انگار چشم و گوش و قوای ادراکی دارند و میفهمند، اما دست و پایشان بسته است و کاری نمیکنند. آنها دانایند؛ ولی در عمل، افراط و تفریط دارند. مثل کسی که در مذمّت صفات رذیله، کتابها مینویسد؛ ولی خودش قدرت ندارد از رذایل، دست بکشد.
و بر خلاف این، گروه دوم یعنی جاهلان متنسّک، عقل عملیشان قوی است و عقل نظریشان ضعیف؛ گویی دست و پایشان فعال است، اما چشم و گوششان کار نمیکند! آنها عامل هستند، اما بدون دانستن مبانی و اصول؛ مانند خوارج در زمان حضرت علی(علیهالسلام).
متأسفانه امروز نیز غالب ما همین هستیم. عمل، زیاد داریم؛ ولی بصیرت و معرفت لازم را نداریم. و این شده که نماز و روزه و سایر عباداتمان به جاست، اما در برابر جنگ نرم دشمن که فرهنگ دینی ما را مورد هدف قرار داده است، منفعلیم و قدرت ایستادن نداریم؛ حال آنکه رهبر عزیزمان(دامظلّهالعالی) این همه بر بصیرت و هوشیاری در برابر جنگ نرم، تأکید میکنند!
در واقع آنچه باعث شده ما به معرفت و بصیرت نرسیم و عقلمان چنانکه باید، فعال نشود، همین مشغول شدن به عُرف و عادات و اسیر شدن در شئون بیمحتوا و چشم و همچشمیهاست. البته توجه به آن دسته از عُرفیات که نه تنها با عقل و شرع منافاتی ندارد، بلکه مورد تأیید عقل و شرع هم هست، اشکالی ندارد؛ مصیبت، آنجاست که این امور، در تضاد با عقل و شرع قرار میگیرد.
مثلاً وقتی نیاز طبع، جلو میآید و انسان گرسنه است، عادت و عُرف میگوید غذا بخور؛ اما اگر غذا حرام باشد، عقل و شرع میگوید نخور! اینجا بین عرف و طبع، با عقل و شرع، تضاد ایجاد میشود و عقل باید آن قدر روشن و نورانی باشد که عرف و عادت و طبعِ گرسنگی، بر آن غالب نشود، تا فرد بتواند به خیر و مصلحت عمل کند، نه طبق خواسته و میل خودش.
به بیان دیگر، انسان همیشه بین دو چیز قرار دارد: میلش، خیر و صلاحش؛ و وقتی بین میل و مصلحت، تضاد پیش میآید، باید میل را فدای خیر و مصلحت کند. وگرنه به هر اندازه تابع میلش باشد، عقلش ضعیف میشود و اسیر هوای نفس میگردد.
آری؛ ما امروز، نیازمند جامعهای هستیم که افرادش بتوانند به شکرانهی نعمت ولایت فقیه و به حرمت خون شهدا، امیال جزیی و عادات و عُرفیات را فدای خیر و مصلحت کلّی کنند؛ و مسلّم است چنین جامعهای، چنان در حصار عقل قرار میگیرد که هیچ یک از شیاطین جنّ و انس، توان نفوذ به آن را در جنبههای مختلف نخواهند داشت؛ و پرواضح است چنین جامعهای، بستری آماده برای زمینهسازی ظهور امام زمان(عجّلاللهفرجه)، که خود عقل محضاند، میباشد.
[1]- بحار الأنوار، ج2، ص111 : "قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ"!
نظرات کاربران