شُرور

شرور

در ادامۀ بحث «شیطان‌شناسی» (جلسۀ 105، 16 رمضان 1441) به تبیین موضوع  «شرور» می‌پردازیم.

دانستيم انسان به حسب مبادی خلقتش در ميان موجودات، به تحصيل تمام خيرات و استعاذه از تمام شرور مختص شده است. ملاصدرا در ادامه ریشۀ اين شرور و خيرات را بررسی می‌کند و می‌فرماید[1] شروری که در مقابل خیرات هستند یا ریشه در اعتقادات حاصل در نفوس دارند یا از باب اعمال صادره از قوای نفس و بدن هستند يا از انفعالات وارده بر انسان از خارج.

قبل از اينکه موارد ذکر شده را بررسی کنيم، ابتدا باید ریشۀ شرور را در خود بشناسيم. متأسفانه ما با وجود اعتقاد به خدا و دين، عمل‌گرا هستیم و عادت کرده‌ایم به انجام افعال؛ چراکه از روزی که چشم بازکرده‌ایم، خود و هستی را چه از لحاظ دنیوی و چه به لحاظ اخروی، در سه بعد طول و عرض و عمق دیده‌ایم! دائم به اين فکر هستيم که طول، عرض و عمقمان چه می‌خواهد، تا آن را برآورده کنيم! روز و شب در اين فکريم که با تحصل این‌ها چه سودی عايدمان می‌شود و عدم تحصلشان چه زیانی برايمان دربردارد. خودمان را در همین ابعاد سه‌گانه ديده‌ايم؛ لذا طرز تفکر و بینشمان، خاطراتمان، سود و زیانمان، سوگيری‌هايمان و... ، همه بر این مبنا شکل گرفته است. حتی ما تا آنجا به این ابعاد اصالت داده‌ایم که فراموش کرديم این سه بُعد، از طریق بُعد چهارم، يعنی زمان، در حال ازبین رفتن است! يادمان رفت ابعاد سه‌گانۀ ما هرروز، بلکه هردم در حال عوض شدن و تغییر است. چروک پوست، سفيدی مو، پوکی استخوان، کوتاه شدن قد و... ، خبر از فانی بودن اين ابعاد می‌داد، اما نديديمشان! این‌قدر غرق در اصالت دادن به اين ابعاد سه‌گانه‌ايم که گويی هيچ بُعد ديگری نداریم! درحالی‌که ما وجودی بی‌بُعد، ورای تمام این‌ها داریم که سه بُعد جسدی، اصلاً در آن تشخصی ندارند. اين سه بُعد آن‌قدر در رتبۀ وجودی هيچ‌اند که حتی در جسم برزخی‌مان هم فقط تمثلی از اين ابعاد را داریم نه حقيقتشان را.

متأسفانه حتی ما متعهدان دینی و به ظاهر موحد، چنان با اين سه بُعد خو گرفته‌ايم و خود را آن ديده‌ايم که موضوع مرگ و حيات پس از مرگ که جزء اصول اعتقادی ماست، برايمان مجهول است و ملاک و معيارهايمان برای فهم آن در اين ابعاد سه‌گانه خلاصه می‌شود. در تعجبيم وقتی مُرديم، چگونه زنده می‌شويم، استخوان‌ها و گوشت و پوستمان چگونه بازمی‌گردد و... ! تصورمان اين است که در آن دنيا بدون اين دهان، چطور بخوريم؛ بدون این زبان، چطور حرف بزنيم؟ بدون اين قد و بالا چطور باشيم و... ؛ فراموش کرده‌ايم، حرف زدن، نشستن، برخاستن، ديدن، شنیدن و همه چيزمان با اين بُعد برتر يا بی‌بعدیمان است. اینجاست که جناب صدرا، موضوع شرور در مقابل خيرات را باز می‌کند. شروری که ریشه در نوع نگاه ما به ابعاد مادی دارد. ابعادی که به علت حيات دنيایی، ناچار از داشتنشان هستيم. گفتيم ملاصدرا ریشۀ شرور را در سه چيز می‌داند: اعتقادات باطله، اعمال نفسانی و بدنی و انفعالاتی که از خارج بر ما وارد می‌شود. اکنون به بررسی هر کدام از اين موارد می‌پردازيم.

الف) اعتقادات؛ باورهایی است که در نفس حاصل می‌شود و نفس را در تشخصش می‌پروراند. پس قبل از بررسی اعتقادات ابتدا باید ببینیم که آن‌ها جزء کدام‌یک از ابعادی است که با آن زندگی می‌کنيم؟ حقيقت آن است که اعتقادات از ابعاد سه‌گانه نیست و با آن کار ندارد و درنتيجه ربطی به سلامتی و بیماری، مرگ و حیات بُعد حیوانی و مادی ما نيز ندارد؛ اما چون یک حقیقت است، ریشه دارد و ريشۀ آن به بُعد برتر و غیرمادی وجودمان يا بی‌بُعدیمان بازمی‌گردد و تحصل و شکل‌گيری نفسمان با آن است. درواقع اعتقادات ما آن حقایقی هستند که نفس ما را خارج از ابعاد سه‌گانه‌مان می‌سازند. اما ما اعتقادات را چه می‌دانيم؟ آن چیزی که ما را به بهشت ببرد! لذا در تصورمان بهشتی را می‌سازيم که با اين قد و بالای مادی در آن حاضر می‌شويم و لذت می‌بريم! يا اعتقاد داريم که باید از جهنم رها شويم؛ اما جهنم و عذاب آن را در اين ابعاد سه‌گانه تصور می‌کنيم! نگران این هستيم که دست و پا و هیکلمان در آتش نسوزد؛ غافل از اينکه آن کس که در جهنم عذاب می‌کشد نفس ماست! يا تمام دين را در افعالی که با جسد انجام می‌دهيم خلاصه کرده‌ايم و سعی در کثرت عمل داریم؛ درحالی‌که در اعتقادمان باید نظرمان به نفس باشد، نه اصالت دادن به فعل. يعنی در هر زمینه‌ای اول ببینيم که نفسمان در چه جایگاهی است. "إنما الأعمال بالنيات"[2]،

ب) اعمال؛ عمل کارهایی است که از قوای نفس و بدن حاصل می‌شود، نه از اعضای آن. پس قبل از عمل، باید جایگاه آن را در درون پیدا کنیم. اما ما فکر می‌کنيم عمل نماز، روزه و عبادت، يا فراهم کردن زندگی خوب، آسایش، داشتن بچۀ خوب و... است. ممکن است با قامت کامل در نماز بایستيم، زبانمان اذکار و اوراد را بسیار عالی ادا کند؛ ولی قوای نفس ما بماهو نفسی که هیچ بُعدی ندارد، در نماز حضور نداشته باشد. پس عمل ما نفس ماست، نه افعالی که از جوارح و ابعاد سه‌گانه‌مان صادر می‌شود؛ زيرا نظر خدا بر نفس ماست و با اینکه خدا خودش در مرتبۀ نازل افعالِ جوارح حضور دارد و خالق آن است، اما به آن نظر و توجه ندارد. مثل لباسی که ما دوخته‌ايم، ولی به آن توجه نداريم و يادمان می‌رود که آن را داشته‌ايم. نکتۀ مهم اين است که ما به جای توجه به افعال بايد به بعد برتر وجودمان که عين بی‌بعدی است مرتبط شويم تا نفس ما را در بی‌مکان و بی‌زمانی حرکت و صيرورت دهد. اما ما چه می‌کنيم؟ اکثر مواقع‌، بعد از اینکه کاری را با جوارحمان انجام داديم، تازه در نفسمان می‌فهميم اشتباه است و دنبال درست کردنش می‌دويم! چرا؟ چون اصالت را به ابعاد سه‌گانه‌مان داده‌ايم، برای همین در همان ابتدا، بالملکه، با اجساد و اعضایمان انجامش می‌دهيم، نتيجه‌اش چه می‌شود؟ دائم دنبال اين هستيم که اثبات کنيم منظورمان از انجام این کار فلان بوده، نه بهمان یا مراقب باشيم کسی برداشت غلطی از آن نکند يا توجيه‌اش کنيم و... ؛ درحالی‌که اگر در هر کار يا هر حرکتی ریشۀ آن را با نظر بر درون پیدا می‌کردیم و می‌گذاشتیم آن حقيقتی که در وجودمان صاحب اسما الهی است؛ يعنی هوالمتکلم، هوالقادر و... کار کند، آرام بودیم و هیچ دغدغۀ بیرونی از سوءبرداشت‌ها و کج فهمی‌ها و... نداشتیم.

پس اعتقادات نفس را می‌سازد و اعمال از قوای نفس صادر می‌شود، نه اعضای نفس. لذا در هر کار، اول باید نفس حرکت کند سپس بدن؛ که اگر این‌گونه و تحت اشراف نفس حرکت کردیم، چه در ظاهر، کارمان غلط باشد چه درست؛ نفسمان خودش می‌فهمد و دیگر دنبال سؤال و جواب و توجيه نيست. اشتباه را می‌پذيرد و اصلاح و جبران می‌کند و درست را هم می‌پذیرد و در آن راسخ و استوار می‌ماند و با اعتراض و مخالفت ديگران بالا و پایین نمی‌شود، اين‌گونه نفسمان آرام است ودیگر با خودمان نمی‌جنگیم.

 اين‌ها نکات ظريفی است که باید در زندگی به آن دقت کنيم. اگر با قوای درونیمان مراقب حرکات و سکناتمان نباشيم، باری به هرجهت زندگی کرده‌ايم و دائم با خود و اطرافيانمان در جنگيم! باید تمرین کنیم قبل از اینکه حرف بزنيم، بخوریم، بخوابیم، بچه‌داری کنيم، عبادت کنیم و...؛ به درون برگردیم بايد اجازه دهيم قوای نفسمان با اسمای درونش در اين موارد حاضر شود. يادمان باشد! اعتقادات درست، ما را بی‌ابعاد بارمی‌آورد. پس تمام حواسمان به اين باشد که نفسمان درست حرکت کند و درست شکل گیرد؛ زیرا این نفس است که در پيشگاه خدا حاضر می‌شود و اين ماييم که با نوع نگاهمان به خود و هستی، در لحظه‌لحظۀ حيات دنيایی به نفسمان شکل می‌دهيم. پس با خودمان صادق باشيم و قبل از هر فعل و حرکتی، نيت و انگیزه‌مان را بررسی کنيم. لزومی ندارد برای همه چیز، اول بدنمان به‌کار بیفتد. ابتدا باید فکر کار کند سپس بدن. قبل از حرف زدن، رفتن و آمدن، نشستن و برخاستن و حتی قبل از انجام عبادات و خیرات، اول باید فکرمان کار کند تا اعضايمان. برای خارج شدن از عادت به انديشيدن و کار کردن در قالب ابعاد سه‌گانه، باید تمرین کنيم. به خودمان دقیق و ظريف باشیم. اصل اين است که باور کنيم ابعاد سه‌گانه، در وجود ما کاره‌ای نیستند و آن‌ها را رها کنيم تا سیر طبیعی و خدایی خود را طی کنند. قبل از انجام هر فعلی، جايگاه و نقش نفسمان را در آن فعل بیابیم که اگر چنين کرديم، ديگر اَعمالمان صادره از اعضایمان نخواهد بود. اين‌گونه به آن وجود برتر بی‌بعد و بی‌زمان و بی‌مکان وصل می‌شويم و اجازه می‌دهيم او تدبیر ما را در خوردن و خوابیدن و شنیدن و خيرات و تمامی کارها به دست گيرد.

ج) انفعالات از خارج؛ يکی از ريشه‌های شرور، آن است که فرد از درون تهی است و خیر و شرش از بیرون صادر می‌شود. منفعل است و از خود هيچ ندارد و اندیشه نمی‌کند، نگاهش به دهان اين و آن است تا ببیند ديگران چه می‌پسندند تا همان کارها را بکند. درحالی‌که اگر جايگاه نفس را در وجود بشناسیم و تمام افعالمان را با قوای نفس انجام دهيم، چون نفس فی‌ذاته انفعال ندارد، وقتی در خیر يا شر قرار می‌گيرد، بدون درد و سختی و انفعال بیرونی، راه درست را می‌يابد. پس عادت کنیم خیر و شر از درونمان صادر شود، بدون اینکه اصلاً بیرون بفهمد که ما خیر داريم یا شر، چراکه هم شرش را خودمان می‌توانیم بدون بیرون و توجه به آن حل کنیم و هم خیرش را می‌توانیم در درون تثبیت کنیم. درنتيجه چون از بیرون منفعل نيستيم، جر و بحث، بگو و نگو، توجیه، این را ببر و آن را بیاور و... را اصلاً نخواهيم داشت.

ملاصدرا در ادامه، شروری که به هريک از اقسام ذکرشده بازمی‌گردد، توضيح داده و لزوم پناه بردن به خداوند را در آن‌ها يادآور می‌شود. از نظر او شرور ناشی از اعتقادات يا عقايد باطله، نامتناهی است و اگر چنين انديشه‌های نادرستی جزء باورهای ما قرار گيرد، نفس را اسیر می‌کند. وقتی نفس در بند اندیشۀ غلط قرار گرفت، درست شکل نمی‌گیرد و درنتيجه قوا و اعضایش هم آزاد نیست. چنين نفسی، سرگرم انفعالات بدن شده، از سیر صعودیِ خود، فرسنگ‌ها دور می‌شود. اما اگر اعتقادات صحيح و عقلی تغذيه‌کننده و سازندۀ نفس باشد، یک قطره‌اش چنان نفس را الهی و ربانی می‌کند که کوه‌کوه عمل زیبا نمی‌تواند چنين اثری داشته باشد. درواقع اگر بینش و نگاه را درست کنیم، همه چیز درست می‏شود. پس هرروز قبل از هر کاری، حتی باز کردن چشم‏هايمان، ابتدا با توجه به جايگاه نفس، فکر کنيم که چرا باید اين کار را بکنيم؟ در نفسمان بگرديم و ریشه‏اش را پیدا کنيم سپس ببینيم چگونه باید آن را انجام دهيم که نفسمان درست و الهی شکل گيرد؟ و يادمان باشد که در تمام اين مراحل، باید دائم استعاذه داشته باشيم تا از شرور وارده از ناحيۀ اندیشه‌های نادرست به نفس مصون بمانيم.

از نظر ملاصدرا، به استناد قرآن و سنت و اجماع و عقل، شروری که به قوای نفس انسان و بدن می‏خورند نيز بی‏نهایت و خارج از حصر و ضبط است. شروری مانند جهل، حسد، کينه و رذایل برای نفس و مرض‏ها و آفات و دردها و... برای بدن. در قسم سوم؛ يعنی آنچه از خارج به ما وارد می‌شود مانند فقر، غرق، قتل، ظلم، بهتان، افترا و... ، نيز شرور بی‌شماری وجود دارد که اگر تمام دنیا هم جمع شوند، نمی‏توانند یکی از آن شروری را که در اين سه قسم ذکر کرديم از ما بردارند، پس با اين همه شرورِ بی‌نهایت چه کنيم؟ آيا جا ندارد که دقیق باشيم؟ آيا نباید از همۀ اين شرور، به خدا پناه ببریم؟ آيا می‏توانیم هرطور خواستیم زندگی کنیم، هرطور خواستیم بگوییم، هرچه دلمان خواست، دنبال کنيم و هرچه به فکرمان رسید، عمل کنيم؟ چرا سر جای بندگی خود نمی‏نشینیم؟ که اگر سر جای خود بنشینيم همه چیز درست می‌شود. سر جای خود نشستن؛ یعنی از ابعاد رها شدن و به بی‌بعدی وصل شدن.

در انتها، ملاصدرا برای اينکه جايگاه استعاذه و قلمرو شيطان و نفوذ او را در آسمان وجود ما بيان کند، چنين شرح می‌دهد: «خداوند عزوجل زمانی که به ما خبر داد که آسمان را در هفت طبقه خلق کرده، ما نيز بر طبق معيارهای ذوقی دانستیم که وجود انسان نيز دنیای کوچکی است که در آن، هفت رتبۀ گوناگون در لطافت و غلظت، وابسته و منطبق با هفت طبقۀ آسمان (افلاک) وجود دارد که دارای نورهای متحرک در اعصاب و رگ‌های معنوی و تاندون‌ها و رباط‌های غيبی است که هنگام انقباض، قبض می‌شوند و هنگام انبساط، پخش می‌شوند. امر بر آن‌ها نازل می‌شود همان‌گونه که در طبقات آسمان نازل می‌گردد.»[3]

تأکيد بر سماوات، نشان‌دهندۀ آن است که در اين متون سخن از ابعاد معنوی است نه جسد. درواقع افلاک هستند که نفوس ما را تدبیر می‌کنند و چون اصل ما این ابعاد سه‌گانه نیست، بلکه نفس ماست، پس از‍ افلاک و مراتب آن، يعنی فلک‌الافلاک یا افلک اطلس،‌ فلک ثوابت و فلکی در ستارگان و ‌سیارات، سخن می‌گويد تا در تطبیق، متوجه این مراتب در وجود خود بشویم و تدبیر نفسمان را به حقیقتش بسپاریم. درواقع جسم لطیف که افلاک است، آغاز ما در تعين جسممان است. يعنی همان‌طور که افلاک انفعال ندارند. جسم ما نيز انفعال ندارد. اما جسد که ابزار نفس است منفعل می‌شود و درد و مریضی و تغییر دارد. پس ما در حقيقت وجودمان، اصلاً‌ منفعل نیستيم. لذا بسیار جای تعجب دارد که این همه انفعال در طول شبانه‌روز را از کجا می‌آوريم؟!

ملاصدرا در ادامه می‌نويسد: در اخبار مستفیضه[4] آمده است: «همانا شیطان، که خداوند او را نفرین کند، قبلاً به همۀ آسمان‌ها دسترسی داشت. (يعنی به تمام هفت بُعد وجودی ما راه داشت)؛ اما هنگامی که مسیح(عليه‌السلام)، متولد شد، راه چهار آسمان بر او بسته شد و تنها سه لایه باقی ماند که او برای ورود و نشستن در میان آن‌ها و برای شنیدن از آن استفاده می‌کرد.»

شيطان در کجا می‌نشيند و می‌شنود؟

آيا به آسمان می‌رود و در افلاک مستقر می‌شود؟ خير. او در نیت و انگیزه‌مان، در عدم بصیرتمان، ‌عدم تشخیصمان،‌ در باری به هر حال شدنمان،‌ در ظریف نبودنمان،‌ در فکر نکردن‌هايمان... می‌نشیند و می‌شنود.

 ملاصدرا در ادامۀ روايت می‌فرمايد: "و نظائر هذه الثلاث في العالم الإنسانى المراتب التی دون الروح. اعنی قلب و بعده النفس و بعده الطبیعه" و اين سه، در عالم انسانی مقام مادون روح (عقل) هستند. که عبارت‌اند از قلب، نفس و طبيعت (عالم جسم). اما آن مراتبی که شيطان از ورود به آن بازداشته شده است، عبارت‌اند از: "فالروح و فوقه، السّر و فوقه، الخفيّ و فوقه الأخفى" روح يا عقل و فوق آن، سرّ و فوق آن، خفی و فوق آن اخفی.

«و هنگامی که حضرت محمّد(صلى‌اللّه‌عليه‌وآله‌و‌سلّم) که حقيقت تمامیه (بی‌بُعد) بود، متولد شد؛ ابلیس و سپاهش به‌طور کل از آسمان‌ها رانده شدند و برایشان هيچ رفت و آمدی در آنجا باقی نماند. تنها چيزی که برای شيطان ماند، ارض جسمانیه بود؛ ارضی که شياطين در آن شناور می‌شوند و مجاریش را می‌گشايند را جاری می‌شوند در آن، مانند جاری شدن خون.»

 

 


[1]  تفسير قرآن کريم، ج 1، ص20 تا 25.

[2] .  أمالی طوسی صفحه 618 مجلس 29 حدیث 1

[3] . تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص 25.

[4] .  در اصطلاح اصولی یعنی خبری که به حد تواتر نمی‌رسد، ولی راویان آن به حدّی هست (حداقل سه نفر) که موجب اطمینان به صدور خبر می‌گردد و در نظر بسیاری از فقهاء ارزشی تقریبا هم‌سنگ با خبر متواتر دارد.

 

 



نظرات کاربران

//