رجیم

رجیم

در ادامۀ بحث «شیطان‌شناسی» (جلسۀ 93، 2 رمضان 1441) به تبیین موضوع «رجیم» می‌پردازیم.

در تفسير « أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» يا «استعاذه»، به کتاب تفسیر قرآن کریم ملاصدرا رجوع کرديم و معنای «اعوذ» و «شيطان» را باز نموديم. دانستيم ناحيۀ ورود شيطان، «وهم» و «توجه به عالم جسد» يا دنياست. اکنون می‌خواهيم معنای «رجيم» را بدانيم و بفهميم که چه کنيم تا از درگاه قرب الهی و کمال انسانی طرد نشویم.

ملاصدرا «رجيم» را مرجوم؛ يعنی رانده شده و در معنای مفعولی می‌داند[1]. يعنی رانده شدن، روی شيطان انجام گرفته است و اميد برگشت وی به بارگاه الهی نيست.

دقت کنيد! منظور از شيطان مرجوم، شخص خارجی نيست. زيرا شيطان، فی‌نفسه وجود خارجی ندارد و آن که از درگاه الهی رانده شد، «ابلیس» است و شيطان و شيطنت، قوا و القائاتی است که از ابلیس در عالم حس و خيال وارد می‌شود[2]. اين القائات می‌تواند در توهماتی که انسان در مستقل ديدن خود در ذات و صفت و فعل می‌کند، ظاهر ‌شود.  درواقع شيطان القائی است که آدميان را در ذات، با ايجاد اين تصور که ذات و هستی مستقلی دارند، می‌فريبد! در صفت با نيکی‌ها و زیيایی‌ها را به خود نسبت دادن و در فعل، آنان را با دیدن خود در انجام کارهای خوب و بد و تکيه بر حول و قوۀ خود، می‌فريبد.

پس کار شيطان القاء خودبینی و استقلال‌بینی است و هر موجود مکلفی (اعم از جن و انس) در هر رتبه‌ای، اگر خود را مستقل ببیند، شيطانی مرجوم است و امیدی برای بازگشتش به نفس متعالی و نیل به سعادت نیست. البته اين خودبینی و مستقل ديدن خود، دو حالت دارد: يا مطلق است که دراين‌صورت نهایتی جز جهنم و خلود ندارد، يا نسبی است؛ به اين معنی که فرد در اندیشه، خدا را قبول دارد و می‌داند خدا او را خلق کرده، اما در فعل و صفت، خود را مستقل می‌بیند. چنين فردی حتی اگر عابد و زاهد و عارف هم باشد، در دنيا و برزخ باید مراتبی را طی کند و کتل‌هایی را بگذراند تا پاک شود و ديد استقلالی‌اش کنار رود.

حال اين سؤال پیش می‌آيد که چرا وصف شيطان، رانده شدن و مرجوم بودن است و چه عواملی باعث رانده شدن از درگاه قرب الهی می‌شود؟

تاريخ به ما نشان داده است تا زمانی که پيامبر(صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) و دين خاتم نيامده بود، قوای شيطانی در «وسوسه‌های فکری» انسان‌ها و اجنه، در دو عالم حس و خيال خلاصه می‌شد. چرا از انسان و اجنه نام می‌بريم؟ زيرا در ميان تمام موجودات هستی، فقط اين دو، اذن ورود به عالم سماوی و عوالم برتر وجودشان را دارند (اجنه تا عالم خيال و انسان تا عالم عقل می‌تواند عروج کند)

مطالعه و دقت در سرگذشت بنى اسرائیل این حقیقت را روشن مى‏کند که آنان «اسیر حسيات» و مردمى فرو رفته در مادیات بودند و جز لذائذ مادى و صورى چیز دیگرى نمى‏شناختند.[3] می‌پنداشتند با استخدام اجنه، که جنسی لطیف‌تر از انسان دارد،‌ می‌توانند به آسمان‌ راه يابند و بر خبرهای آن آگاه شوند. اکثر آن‌ها خداى تعالى را جز جسمى از اجسام تصور نمى‏کردند و تورات پر بود از قصه‌های حسی و خرافی؛ مانند صورت انسانی دادن به خدا و برای او اعضا و جسم قائل شدن، کُشتی گرفتن انسان با خدا يا بر تخت نشستن خدا و ... .

پيروان دين مسيحیت، نيز «اسیر در عالم خيال» بودند و کلیساهايشان پر بود از مجسمه‌هایی که خیالشان را به تصویر می‌کشید؛ مجسمۀ فرشتگان، حضرت مریم، مسیح و ...  .

با ظهور اسلام به وسيلۀ خاتم الانبیا(صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم)، که کامل‌کنندۀ مراتب سير وجودی انسان‌ها به سوی افق اعلای وجودیشان (عقل) بود و با قوانين و آداب و احکام اين دین که براساس عقلانيت بنا نهاده شده بود؛ زمان آن فرا رسید که حس‌گرایی و خرافه‌پرستی یهودیان و مسیحیان، از جامعۀ انسانی رخت بربندد و انسان‌ها با دینی عقلانی، به سوی آسمان عقلانیت حرکت کنند. پیامبر خاتم(صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) با معجزۀ خود، قرآن، که ابطنی عقلانی داشت، حجت را بر انسان‌ها تمام کرد و به آنان فهماند که بودِ آنان در محدودۀ مرگ و تولد و بهره‌گيری از لذت‌های فانی دنيوی خلاصه نمی‌شود و محدودۀ عروج وجودشان، حس و خیال نیست؛ و بايد حرکتی تعالی‌بخش به سوی رتبۀ برتر وجودشان؛ یعنی عقل و عقلانی شدن داشته باشند. به اين جهت با ظهور اسلام، فرشتگان از پروردگار خويش دستور گرفتند، تا با شهاب‌ها و ثواقب، شياطین را از عالم سماوات رجم کنند[4]. کدام شياطین؟ طرز تفکر و نگاه غلط انسان‌ها به مراتب وجودی خود و ماندن در حس و خيالِ برخاسته از حسیات.

 رجم شياطین توسط فرشتگان از درگاه الهی و آشکاری رتبۀ عقل، برای انسان‌ها و به‌خصوص پيروان دين خاتم (امت مسلمان) اين پيام را به همراه داشت که هر انسانی در هر زمانی بخواهد در عالم حس و خرافات ناشی از خيالاتش بماند، از درگاه عقل، کمال و قرب الهی رانده می‌شود و شریر متمرّد خواهد بود.

شریر متمرد شدن، به نوع نگاه ما انسان‌ها بستگی دارد و ابتدا از نگاه غلط انسان به هستی و مستقل ديدن خود حاصل می‌شود، نه از انجام فعل‌های نادرست يا گناه! چه بسا گنهکارانی که با درک حقيقت و حرکت وجودی به سوی عالم عقلانی، به بارگاه الهی راه یافتند و چه بسیار عابدان و زاهدانی که با مستقل ديدن خود در فعل و صفت و ذات،؛ شریر متمّرد گشتند.

مرجوم شدن در قرن حاضر به‌عینه در ميان انسان‌ها ديده می‌شود! انسان امروزی با تمام پيشرفتی که در علم و تکنولوژی و قدرت دارد؛ برای تأمين سود جزئی و شخصی و دفع ضرر از خود (اصالت حس و جزئی‌نگری به سبب تصویربرداری جرئی خیال از حس)، چه جنگ‌هايی که راه نيانداخته و چه خون‌ها که نریخته و چه استثمارهایی که نکرده‌! حتی ما مسلمان‌ها نيز غرب‌زده شده‌ایم و درگیر افکار روشنفکرانه و فرنگی‌مآبانه غربی هستيم! و به تبعيت از آن‌ها اسیر این دو رتبۀ دانی (خيال) و ادنای (حس) وجودمان گشته‌ایم! و با اين اسارت بر سجاده نشستیم و ذکر گفتیم و درنهایت مطرود درگاه الهی شديم!

 

گويا باور نداريم ما هرلحظه و هرآن در مراتب وجودیمان، عوالمی داریم که باب‌های آن عوالم، برای ورود قوای ابلیسی باز است! کدام عوالم؟ همان عالم حس و عالم خيال. اگر در عالم حس و خيال بمانيم، حتی اگر دنیایی عبادت هم بکنبم، امکان ندارد بتوانيم شيطان را از خود دور کنيم! برای دور کردن شيطان، باید نگاهمان را از حس برداریم. البته عمل حسی را نمی‌توان کنار زد؛ چون ما در ناسوت و دنیا هستیم و باید طبق خاصیت آن رفتار کنیم مثلاً: در نماز و هنگام رکوع باید دستمان را روی پا قرار دهيم و رکوع برويم؛ اما نگاهمان این نباشد که «اين منم که رکوع کرده‌ام.»، بلکه نمازی بخوانیم که در آن، اثری از نمازگزار نباشد. اين نوع نگاه توحيدی را فقط عقل می‌دهد و به ما می‌فهماند که هرگز نمی‌توانیم نمازگزار باشیم و نماز بخوانیم؛ زیرا کلامی که از زبان ما خارج می‌شود، مال ما نیست، نیرویی که می‌آيد از ما نیست، دستی که در رکوع روی زانو قرار می‌گيرد از ما نیست و... . درواقع ما مانند عروسکی هستيم که با نخی به بالا وصل است و گرداننده هرطور بخواهد تکانش می‌دهد و همان‌طور که عروسک هيچ چیزی را از حول، قوه و نیروی خود نمی‌داند، ما نيز نباید چيزی را به خود نسبت دهيم و حول و قوۀ خود را در آن دخيل بدانيم؛ که اگر غیر این باشيم، حتی اگر شب تا صبح ر هم در سجاده سپری کنيم، جز «ویل» چيزی نخواهيم داشت. نمازمان، انفاقمان، مهربانیمان، خدمتمان به مردم، خور و خوابمان و همۀ کارهايمان شيطانی خواهد بود. در يک کلام، خودمان هستیم که در وجه شيطانی، خدا را عبادت می‌کنیم!

آری؛ حتی ما مسلمانان پیرو دین عقلانی، نيز عقلانیت دینمان را به فراموشی سپرده‌ايم و به ظاهری از آن بسنده کرده‌ایم! گويا از ياد برده‌ايم که عالم حس، فانی است و ماده، صرف استعدادی است که صور عقلانی به آن حرکت می‌دهند. گويا نمی‌دانيم خيال، قوایی است که از ماده تصویربرداری می‌کند و خودش فی‌نفسه هيچ است و بايد تحت اشراف عقل تربیت ‌شود!

بیاييد عقل را دوباره در وجودمان زنده کنیم و دستش را بگیریم و او را قائم در وجود خود کنیم. عقل چيست؟ آيا دریافت‌های مفهومی و ذهنی و حسابگری‌های سود و زیان شخصی است؟ نه. عقل همان نفس يا فطرت يا قلب يا منِ ماست. ما در دنيا فنا را در پیری و درد و نیستی‌ها ديده‌ايم، اما پيام عقلانی آن را متوجه نشده‌ایم. نگاه درست عقلانی این است که به اين فانی‌ها دل نبنديم و به جای غرق شدن در آن‌ها، به رشد و تعالی من يا نفسمان بپردازيم. اگر اسیر حس و خیال نباشیم، جايی برای گناه نمی‌ماند، هرچند چون عصمت مطلق نداریم، ممکن است خطا داشته باشیم.

پس تا زمانی‌که توجه و تعلق و نگاه ما به ناسوت است، علی‌الاتصال در خطر شيطان هستيم و اين، ریشۀ تمام رذایل ماست. کوچکترین توجه ما به دنیا، مساوی است با حضور شیطان و مساوی رجم و دوری از عقل؛ و اين موضوع تنها با نگاه درست و بیرون آمدن از درک حسی و طهارت خيال ممکن می‌شود.

به عنوان مثال دو نفر فیلمی را می‌بینند، ولی یکی به عقل می‌بیند و ديگری با حس. آن که در حس می‌بیند، نتيجه‌ای جز تحريک شهوت و احساس و آرزوهای طول و دراز ثمری نمی‌گيرد، دچار عقده و خلا و گناه می‌شود و شب در خواب، بازتاب آمال و آرزوها و کمبودهای دنیایی خود را می‌بیند؛ اما آن که با عقل می‌بيند، از موضوع و داستان فيلم دنیایی مسائل عقلانی بیرون می‌کشد.

اگر نگاهمان عاقلانه نباشد و اسیر حس و خيال باشيم؛ حتی اگر کنار امام هم باشيم و ايشان را در حس دوست داشته باشيم و در عقل همراهشان نشويم و طرز نگاهمان درست نباشد، به خطا خواهيم رفت. چنانکه در طول تاريخ شاهد بوديم که مسلمانان چگونه به امام خويش عشق می‌ورزيدند، اما تنهایشان گذاشتند و ايشان را فدای دنياخواهی خود کردند و در نهايت به شهادت رساندند.

حواسمان باشد! منظورمان اين نيست که حس و عاطفه نداشته باشيم که هرگز امکان ندارد. می‌گویيم که اگر حس را تحت تدبیر و هدایت عقل درآوریم، آن‌وقت در کنار عشق به امام، برایش پرپر هم خواهيم شد و این نمی‌شود مگر با رسیدن به عقل و عاقل شدن. عقل، صور الهی است و کسی که تحت هدايت عقل حرکت می‌کند، جز خدا را نخواهد ديد. با خدا حساب و کتاب، بده و بستون نمی‌کند، نه خود را می‌بیند و نه دیگری را؛ فقط خدا برایش حاضر است.

از کجا بفهميم در حس و خيال هستيم يا وارد عالم عقل شده‌ایم؟ از نمازهايمان؛ وقتی نماز می‌خوانيم کجاییم؟ در حس يا خيالات يا غوطه‌ور در خود؟

ملاصدرا در ادامه پنج عامل را برای پناه بردن از شيطان رجيم به خداوند، بررسی می‌کند:

  1. الاستعاذة ؛ 2.المستعيذ؛ 3. المستعاذ به؛ 4. و المستعاذ منه؛ 5. و ما يستعاذ لأجله.
  1. استعاذه:

جريان استعاذه و پناه بردن به عالم عقل به سرانجام نمی‌رسد، مگر با سه چيز «علم» و «حال» و «عمل».

الف- علم؛ علم در استعاذه عبارت است از علم عبد به نفسش و اينکه بفهمد عين عجز است، نه سودی را می‌تواند جلب کند و نه ضرری را دفع؛ چراکه اولاً علم، حس، قوا، نفس و هر آنچه را که دارایی می‌داند، هيچ‌کدامشان مال خودش نیست و ثانياً نمی‌داند سود و زیان حقیقی‌اش در چيست. برای همين دائم به فکر سود و ضرر حسی است و با توهمات خود برای خودش عالمی از سود و زیان‌ها می‌سازد و در آن اسیر شده و راه عروجش را سد می‌کند، درحالی‌که خداوند قادر به دفع ضرر و جلب نفع اوست. عبد حقيقی کسی است که ریش و قیچی را به دست خدا می‌سپارد و او را حاکم بر وجود خويش می‌سازد و هر چه او می‌دهد، پذیراست؛ چه سلامتی و ثروت و نفع باشد، چه مریضی و فقر و ضرر، برایش فرقی نمی‌کند. چنين فردی می‌داند در رتبۀ جسد، عین هیچ است، اما در عین حال خود را در اقیانوس بی‌کران اسما جلال و جمال الهی می‌بیند؛ پس در دادن‌هایش طغیان نمی‌کند و در ندادن‌هایش دچار عقده و گناه نمی‌شود. 

ب: حال؛ زمانی که بذر این علم و اعتقاد در دل انسان نشست؛ ميوۀ انکسار و تواضع خواهد داد و فرد بر جای بندگی خويش خواهد نشست که از آن به حال تضرع به درگاه خدا و خضوع برای او تعبیر می‌شود. عبد در اين حال می‌خواهد که از آفات راه مصون ماند و خيرات و حسنات به وجودش افاضه شود.

ج: عمل؛ پس از آن عبد در لسان، طالب پناه بردن به خدا می‌شود و "اعوذ بالله" می‌گوید و دائم در درگاه الهی اظهار عجز و ناتوانی می‌کند تا آثار حس و خيال از وجود او برود و عقل در وجودش جلوه نماید.

 


[1] . و أما الرجيم فمعناه المرجوم فهو فعيل بمعنى مفعول...

[2] . اين موضوع را در مباحث شيطان‌شناسی اثبات کرديم.

[3] . رجوع شود به آيات 67 سورۀ بقره و  138 سورۀ اعراف.

[4] . ملاصدرا ، تفسير قرآن کريم، ج 1، در تفسير استعاذه؛ إنّ الشيطان إنّما وصف بكونه مرجوما لأنه تعالى أمر الملائكة برمي الشياطين بالشهب الثواقب طردا لهم من عالم السماوات، ثم وصف بذلك كلّ شرير متمرّد.

 



نظرات کاربران

//