تربیت و فطرت
جلسه دهم «شیطان شناسی» (عاشورای حسینی محرم 1437 ) به تبیین « تربیت و فطرت» می پردازیم.
گفتیم از روزی که پای انسان به زمین رسید، مبارزۀ دو نیرو در او آغاز شد. یکی فرشتگان که با سجدهشان، موکّل همراهی انسان در ماده و معنا شدند؛ به نحوی که هر حرکتی در جهت ظهور آدمیت، حتی هر پیشرفتی در نظام طبیعت، به امداد فرشتگان است. و دیگری ابلیس که بر آدم سجده نکرد و مهلت خواست تا با نشر فرهنگ مخالفت به دست ذرّیهاش یعنی شیاطین جنّی و انسی، با انسان دشمنی کند.
انسان روی زمین آمده تا آب پاکی روی دست شیطان بریزد و اثبات کند که حتی از فرشتگان هم بالاتر است. در این راه، فرشتگان و اسماء و عقل در درون و کتب آسمانی و انبیاء و اولیاء در بیرون، او را یاری میکنند. ولی نشناختن شیطان و ابلیس و یکی دانستن این دو باعث شد گناهان خود را به گردن شیطان بیرونی و شرایط و دیگران بیندازد و از شیطان درون که همان هوای نفس است، غافل بماند.
انسانها در این میدان، با توجه به انتخابشان سه دستهاند. عدهای هستند که همیشه ابلیس را پیروز میکنند و شیطان انسی میشوند. عدهای هم از ابتدا راه را میشناسند و کلاً جانب شیطان را نمیگیرند؛ بلکه نیروی ولایت و رحمان در وجودشان حاکم است. اما غالب افراد معمولاً شیطان را تبعیت میکنند و خواستههای نفس را زود جواب میدهند؛ اوایل، دلشان مضطرب است و زود پشیمان میشوند؛ اما اگر بیتفاوت باشند، کمکم تمام همّشان به امیال ناسوتی تعلق میگیرد و گناه برایشان عادی میشود.
در دستورات تربیتی دین آمده هفت سال اول، دوران آزادی کودک است تا امیال ناسوتیاش را پاسخ دهد. در هفت سال دوم باید با روش قانونمندی فطری و الهی، فرهنگ درست را به او داد. پس کودک بدون خلأ جسمی و عاطفی و با زمینۀ تربیتی صحیح، به هفت سال سوم میرسد که اوج بروز و فعلیت هوای نفس است و خودخواهی، خودنمایی و استقلالطلبی در او غوغا میکند. اینجاست که باید با او همراه شد و مشاوره کرد تا بتواند راه درست را خودش انتخاب کند. برای همین هم در سنین بلوغ باید دنبال دین و تکالف الهی برود تا بتواند شیطان را شکست دهد. البته در تمام این مراحل، تربیت با روش محبت است، نه "بکن، نکن".
اما هستند بزرگسالانی که در همین سنین ماندهاند و چون تحت تربیت قوای ملکوتی قرار نگرفتهاند، در امیال ناسوتی زمینگیر شدهاند. قرار بود آب پاکی روی دست شیطان بریزند؛ اما شیطان، آب پاکی روی دست آنها ریخت و در حدود تنگ دنیا اسیرشان کرد؛ با اینکه با روح آدمیت، قدرت داشتند بر شیطان پیروز شوند.
این بار آیات ابلیس را در سورۀ مبارکۀ ص میخوانیم:
"إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ. فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ."[1]
پروردگارت به ملائکه فرمود: همانا من بشری از خاک آفریدم؛ پس چون او را تسویه کردم و از روحم در او دمیدم، بر او سجده کنید.
پس جسم خاکی انسان، تسویه شده و مستعدّ تجرد است. این یعنی شعور دارد و حدّ و اندازۀ خود را میداند که چقدر برایش کافی است. لذا با استفادۀ نادرست، زنگ خطرش به صدا درمیآید. مثلاً نتیجۀ پرخوری، سنگینی و بیمیلی است؛ یا موسیقی نامتعادل، هم گوش را آزار میدهد و هم حال و آرامش درون را به هم میریزد. اگر به این هشدارها توجه کنیم، جسم، مانعی برای حرکتمان پیش نمیآورد.
امروز حتی سردمداران غرب به تقدیر بدن اذعان کردهاند و آنان که مسئولیتهای مهم دارند، موظّفاند درست زندگی کنند؛ مثلاً نباید در حین کار، مشروب بخورند. ولی ما که میخواهیم در معنا پیشرفت کنیم و خلیفۀ الهی شویم، خود را رها کردهایم و هرچه میخواهیم، میخوریم و هرطور میخواهیم، زندگی میکنیم! پس مشکل ما جسم نیست؛ روح هم که دَمِ الهی است؛ مشکل، هوای نفس است.
خداوند میدانست برای اینکه انسان، کم نیاورد و بتواند حقایق درونش را ظهور دهد، باید فرشتگان به او کمک کنند. این بود که امر به سجده کرد؛ و فرشتگان پذیرفتند تا هرگاه انسان خواست سراغ گناه برود، در درونش غوغا کنند و مانعش شوند. از همین روست که فطرت دستنخوردۀ کودک، خوبی را میفهمد و اگر هم خطایی مرتکب شود، میخواهد آن را پنهان کند. اما گفتیم که تربیت میخواهد و اگر تربیت درست نباشد، با هوای نفس، بزرگ میشود. آن وقت در عالمی که تمامش مخلوقات پاک و حلال خداست، حرام را خلق میکند؛ به جای سخن پاک و صادق، دروغ میگوید؛ به جای معامله، ربا و رشوه میگیرد؛ نکاح را به زنا و لواط تبدیل میکند و... !
در این آیات هم آمده که ابلیس سجده نکرد و خدا دلیل این امتناع را از او پرسید:
"قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالينَ."[2]
فرمود: ای ابلیس، چه چیز مانع شد که بر آنچه به دو دستم آفریدم، سجده کنی؟ آیا استکبار ورزیدی یا از عالین بودی؟
طبق آنچه در تفاسیر آمده، "عَالِین" موجوداتی برتر از ملائکه و در عالم انوارند و به نظر میرسد همان چهارده معصوم(علیهمالسلام) باشند[3]. در زیات جامع میخوانیم: "خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ". آنان انواری هستند که در عرشاند و به اذن خدا، تمام فرماندهی وجود در دستشان است؛ اما در قالب ماده آمدهاند تا ما را یاری کنند. وگرنه خودشان آیینۀ تمامنمای حق و فعلیت محضِ صفات الهیاند که نه نیازی به کمک ملائکه و اجنّه دارند و نه لازم است در دنیای مادی بیایند. چنانکه شنیدهایم امام حسین(علیهالسلام) در روز عاشورا، یاری فرشتگان و اجنّه را نپذیرفتند.
در آیات بعد هم آمده که شیطان، امتناع از سجده را با قیاس در نوع خلقت خود و آدم توجیه میکند[4]. در حالی که قیاسها بر اساس ظنّاند و ظنّ از ذهن است. اگر در مقابل ندای عمق دل که مثل نصّ است، توجیه بیاوریم، مقایسههای ظنّی، معیار ارزیابیمان میشود. اما هرچه به ذهن ما میرسد، حق نیست[5]. لذا بسیاری از قضاوتها و تصمیمهای ما، براساس سوءظن است، یعنی توهّمات شیطانی.
حال ببینید چند درصد بالا و پایین شدنهای ما عینی و طبق واقع است و چند درصد ذهنی! خیلی از امتیازاتی که در ناسوت برای خود قائل میشویم، ظنّی است، یعنی مبدائش شیطان است. یکی میگوید: من بزرگترم؛ یکی میگوید: تازهکارم؛ یکی میگوید: من کوچکترم... و خلاصه، همه توقع دارند دیگران آنها را درک کنند و احترام نمایند؛ اما لازم نمیبینند خودشان دیگران را درک کنند. در حالی که حقوق در ناسوت، دوطرفهاند؛ ولی ما آنها را یکطرفه برای خود میخواهیم و همین منشأ بیشتر اختلافات بین زن و شوهر، عروس و مادرشوهر و... شده است.
امتیاز و شرافت انسان، به این توهّمات نیست؛ حتی به جسم و به روحش هم نیست، بلکه به ظهور روح در جسم است؛ یعنی آنجا که میدان غضب باشد و حلم غلبه کند، یا در پاسخ بدزبانی، محبت و زبان خوش بیاید و... . هرچه اوصاف الهی در ما بیشتر ظهور کند، به انسانیت نزدیک میشویم؛ اما هرچه با احکام طبیعت برویم، شیطنت را قوی میکنیم. پس مراقب باشیم نگذاریم شیطان به درونمان وارد شود؛ وگرنه خارج کردنش کار هرکس نیست. چنانکه گفتهاند: گناه نکردن آسانتر از گناه کردن است.
اگر هم دیدیم شیطان آمد و با هوای نفس، تعادل قوایمان را به هم ریخت، بلافاصله با توبه، او را بیرون کنیم و نگذاریم به بار دوم و سوم برسد. وگرنه هر گناه، عامل گناه دیگر میشود و به جایی میرسد که دیگر نفس به هیچ چیز راضی نمیشود و ادامه میدهد.
همانطور که خواندهایم در کربلا به کشتن امام حسین(علیهالسلام) راضی نشدند، بلکه روی سینۀ ایشان نشستند؛ به بریدن سر هم راضی نشدند و با اسب به روی پیکر مطهر تاختند و تا نهایت شقاوت، ادامه دادند. هشدار که مبادا ما نه با شخص، بلکه با شخصیت و مسیر ائمه(علیهمالسلام) چنین کنیم!
آری؛ وسوسههای شیطان، خیلی جدی و خطرناک است. کار شیطان، این است که شخصیت انسان را تخریب کند و فقط با عباد مخلَص، کار ندارد؛ یعنی اهل ولایت. پس اگر با معرفت و سلم محض، وظایفمان را انجام دهیم و با اخلاص خود را به دست خدا و ولایت بسپاریم، شیطان نمیتواند بر ما تسلط داشته باشد.
[1]- سوره ص، آیات 71 و 72.
[2]- سوره ص، آیه 75.
[3]- أطيب البيان في تفسير القرآن، ج11، ص275 ؛ تفسیر نور، ج8، ص128.
[4]- سوره ص، آیه 76.
[5]- سوره یونس، آيه 36 : "...إِنَّ الظَّنَّ لايُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً..."؛ همانا ظنّ هرگز از حق، بینیاز نمیکند.
نظرات کاربران