جلسۀ 16 - جوجه‌های شیطان

جوجه‌های شیطان

 

در ادامه بحث « شیطان‌شناسی »  ( جلسه شانزدهم، 24 رمضان 1437 ) به تبیین «جوجه‌های شیطان» می‌پردازیم.

 

از مغالطۀ هویتی گفتیم و اینکه شیطان در چه بودن و چگونه بودن ما دخالت می‌کند. به گفتۀ خودش در قرآن: "...وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ..."[1]؛ آنان را امر می‌کنم تا خلقت خدا را تغییر می‌دهند. البته فطرت و وجود چنان به حق وصل است که تحت هیچ شرایطی عوض نمی‌شود؛ "...لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ..."[2]. اما همین وجود در هویت، چنان اسیر قالب‌ها و «دلم می‌خواهد»ها می‌شود که دیگر قدرت ظهور ندارد. مثل همان کوری آخرت که گفتیم.

پس وجود که ثابت و باقی است، تبدیل نمی‌شود؛ اما در هویتش تحریف می‌پذیرد. همان گونه که حقیقت قرآن به عنوان کلام خدا هرگز تغییر نمی‌کند؛ مانند ظاهر و لفظش که از هر تحریفی مصون است. اما ممکن است تحریف معنوی شود و هرکس آن را به نحوی تفسیر به رأی کند.

جسم ما نیز تحریف می‌شود؛ با روند غلطی که در حیات دنیا پیش گرفته‌ایم. امروز خیلی چیزها هست که در عالم احسن خلقت نبوده، ولی ما خودمان آن‌ها را ساخته‌ایم؛ مثل بسیاری از بیماری‌ها و اختلالات روانی. در تمام عوالم، نظم و زیبایی حاکم است و ما هر ذره‌ای را بخواهیم کم و زیاد کنیم، تحریف می‌شود. نیازهای کاذب ما نیز جزء همین تحریف است. مثلاً برق که می‌رود، جان ما هم می‌رود؛ چون فکر می‌کنیم همۀ هستی‌مان به آن وابسته است و فراموش می‌کنیم که زمانی مادرانمان بدون برق، زندگی می‌کردند و سالم و بانشاط هم بودند.

دنیا شبیه حیات است؛ عین و اصل حیات، بطن دنیاست. باید آن فرع را به این اصل بزنیم و متشابهات را بر اساس محکمات تنظیم کنیم. همین گونه است نسبت فعل به عقیده، یا جسم و اعضای بدن به نفس و قوایش، که آن متشابه است و این محکم. اما وقتی به جای قوا یعنی «سمیع» و «بصیر»، گوش و چشم را محکم بگیریم و به حکم میلش عمل کنیم، تحریف می‌شود. اگر این‌ها را محکم بگیریم، وقتی هم قرآن کریم می‌فرماید: "...يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ..."[3]، واقعاً باید برایش دو دست تصور کنیم! چه بسا ریشۀ بت‌پرستی هم همین باشد.

البته ما برای خدا جسم را اصل نمی‌دانیم؛ ولی برای خودمان چرا! ما یک حقیقت و وجودیم متصل به حق که بقای همه چیزمان به اوست؛ ولی ما خود و بقایمان را در جسم و دنیا می‌بینیم. یعنی متشابه را به جای محکم می‌گیریم و این همان تحریف است که چون خودمان انتخاب کرده‌ایم، امام و پیغمبر هم مانعمان نمی‌شوند و هویت تحریف‌شده‌مان را عوض نمی‌کنند. فقط خودمان می‌توانیم با انتخاب دوباره، راه رفته را برگردیم.

ابلیس، یک شبهه در ما انداخته و رفته؛ اینکه ما خاک و گلیم، نه وجود. در مقابل، آدمیت، هزار محکم در وجودمان گذاشته؛ اینکه ما آدمیم، خلیفۀ خداییم و همۀ اسماء الهی را تعلیم دیده‌ایم. ولی ما آن شبهه را گرفتیم و این محکمات را واگذاشتیم! خودمان کتاب وجودمان را تحریف کردیم و میدان دادیم دیگران و شرایط هم در آن دست ببرند. درنتیجه هزار نوع ایمان و اعتقاد و نماز و حجاب و... در بین مسلمانان شکل گرفته است؛ دیگر چه رسد به تحریف‌های بی‌دینان!

وقتی ظاهر و باطن، و فعل و عقیدۀ خود را درست نشناسیم و ارتباط این دو را ندانیم، در تمام اقبال و ادبارها درست عمل می‌کنیم. در غیر این صورت، هرجا مانع ببینیم، عقیده را کنار می‌گذاریم و فروع و فعل را براساس متشابهات انجام می‌دهیم. همان که حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبۀ 7 نهج‌البلاغه فرمودند: "اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً". یعنی دنیا و ظاهر را محکم می‌گیریم و برای رفع نواقصش همه کار می‌کنیم و می‌ترسیم اگر آخرت را بگیریم، دنیایمان را از دست می‌دهیم؛ درحالیکه اگر آخرت را محکم بگیریم، قطعاً دنیا و ظاهرمان هم زیبا و حسنه می‌شود.

ولی ملاک زندگی ما، جسم و دنیاست و شأن و فرهنگ خانوادگی و رضایت این و آن. حتی در عبادت و انفاق هم طبق این ملاک عمل می‌کنیم. مثلاً اینکه وقتی مهمانی داریم، ته‌ماندۀ غذا را برای کسی می‌فرستیم تا نماند، انفاق خدایی و عقلانی نیست؛ اگر واقعاً می‌خواستیم انفاق کنیم، باید از اول غذا می‌دادیم، حتی پیش از آنکه ببینیم برای خودمان زیاد است یا نه. این فعل نفسانی، نتیجۀ آن است که هوای نفس را فاعل وجود خود گرفته‌ایم و او چنین می‌کند.

حضرت در ادامۀ خطبه می‌فرماید: "وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً"؛ شیطان آنان را شریک خود می‌گیرد و شیطان همان هوای نفسشان است. یعنی وجودشان با هویت توهمی‌شان شریک می‌شود و هنگام تصمیم‌گیری، در دوراهی سود و زیان دنیا و سود و زیان آخرت قرار می‌گیرند. اما چون به آخرت و وجود یقین ندارند، مدام تصمیمشان را عوض می‌کنند. مثل کسی که برای امتحان، درس خوانده و علمش را دارد؛ اما مطمئن نیست و مدام جواب‌هایش را تغییر می‌دهد، تا آنکه درست‌هایش هم غلط می‌شود! چون به این فکر می‌کند که اگر پاسخش غلط باشد، چقدر نمره کم می‌آورد. لذا برای اینکه نمرۀ بیشتر بگیرد، جواب درستش را پاک می‌کند یا حتی به جای آن، غلط می‌نویسد.

البته درست است که باید فقط آنچه را یقین داریم، پاسخ دهیم و آن‌ها را که شک داریم، احتیاط کنیم؛ چون یقینی‌ها اگرچه کم باشند، ما را پیش می‌برند و شکّیات، عقبمان می‌اندازند؛ چون اگر غلط باشند، نمرۀ منفی دارند. اما مسئله اینجاست که شک و شبهه فقط در وادی علم است و معرفت، یقینی است و محال است در آن شک باشد.

این می‌شود شراکت شیطان، یعنی شریک کردن هویت با وجود؛ و چون وجود، شریک‌بردار نیست، اگر چیزی را با او شریک کنیم، او کنار می‌رود. اما اگر هویتمان خدایی شود، خودش عین وجود است و درنتیجه شریک آن به حساب نمی‌آید؛ بلکه مظهری می‌شود برای ظهورش.

"فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ"؛ شیطان در سینه‌هایشان تخم می‌گذارد و در دامانشان جوجه می‌پروراند. او حتماً نطفه می‌اندازد و نطفه‌اش از آتش است؛ منتها طوری عمل می‌کند که خود فرد نمی‌فهمد. این تخم‌گذاری در صدر است، یعنی رتبه‌ای از قلب که رو به دنیاست، نه فؤاد که رتبۀ عقلی قلب است. قلبی که فؤاد را بر صدر حاکم کرده و به محکمات یقین دارد، شیطان نمی‌تواند در او تخم‌گذاری کند و نیروهایش را گسترش دهد. اما قلبی که در محکمات شک دارد، لانۀ شیطان می‌شود و با نیروهای او کار می‌کند. دیروز نمود جوجه‌های شیطان، در حبّ مال و همسر و فرزند و... بود و افراد برای حفظ این‌ها خود را فدا می‌کردند. اما امروز فراتر از این رفته و برخی حاضرند همه چیز حتی فرزندشان را فدا کنند تا شأن و مقام خودشان بماند؛ چون صدرشان به دست شیطان افتاده است!

صدر با دنیا ارتباط دارد و انسان برای ارتباط با دنیا باید شرح صدر داشته باشد؛ همان طور که حضرت موسی وقتی خواست به مأموریت رویارویی با فرعون برود، از خدا شرح صدر خواست: "رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری"[4]. آن‌که صدرش تنگ و کوچک باشد، خودش کوچک می‌شود و خدا را کوچک می‌بیند. اگر هم خود را به خدا نسپارد، علم و مال و هوای نفس، وجودش را شرح می‌دهند. درنتیجه شیطان، سینه‌اش را آشیانۀ خود می‌کند و عقاید و باورهایش را در دامان وجودش که فعلش است، طور دیگری به ظهور می‌رساند. لذا نمرۀ اعتقاداتش بیست، ولی در امتحان عملی رد می‌شود.

رذایل نفسانی، تعلقات دنیایی، وابستگی به همسر و فرزند و...، همه حاصل جوجه‌هایی است که شیطان در ما پرورانده و امروز خودمان هم تحملشان را نداریم؛ فردا هم "يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ. وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ. وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ"[5]. درحالی‌که اگر می‌گذاشتیم تمام شئونمان را خدا اداره کند و پرورش دهد، همه چیز برایمان زیبا و پیش‌برنده می‌شد.

"فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ"؛ وقتی شیطان در جان ما عیالوار شد، دیگر هرچه ببینیم، از منظر و دیدگاه اوست. لذا هرچه می‌خواهیم بکنیم، در این فکریم که چه می‌شود و دیگران چه می‌گویند. تا آنکه بعد از عمری می‌بینیم حاضریم برای حفظ دنیا و موقعیتمان دروغ بگوییم، دیگران را تخریب کنیم و مرتکب گناه شویم. چون چشممان به دهان همه هست، جز وجودمان؛ و از همه حرف می‌شنویم، جز از ندای درونمان. تا آنکه درنهایت، شیطان مهار شئون علمی و عملی‌مان را به دست می‌گیرد تا به پاسخ‌های درستمان شک کنیم و به جای آن‌ها غلط‌های مشابه بنویسیم.

همین است که اغلب در نماز، حضور قلب نداریم. اوج وسوسۀ شیطان در هنگام نماز است. شاید وقتی در آشپزخانه یا مشغول کاریم، خبری از او نباشد. اما در نماز که می‌خواهیم با خود و خدایمان خلوت کنیم، می‌آید و خود را نشان می‌دهد. محوّطۀ پر از جوجه‌ای را تصور کنید که در آن مدام جوجه‌ها به این طرف و آن طرف می‌پرند؛ درون ما نیز با حضور جوجه‌های شیطان، مدام در افکار و خطورات پراکنده می‌افتد و هرآن به سویی کشیده می‌شود.

یکی از نتایجش وسواس فکری و وسواس عملی است. وسوسه هرچه باشد، از شیطان است؛ همان جیک‌جیک جوجه‌هاست. خدا بالا و پایین ندارد و در مهر و قهر و جمال و جلال و همه چیزیش ثابت است. پس هرگاه درون و صدرمان بالا و پایین شد، معلوم است شیطان به میان آمده و هرچه به او اعتنا کنیم، فعال‌تر و ماندگارتر می‌شود.

حال ببینیم آیا می‌توانیم فقط یک ساعت با خود خلوت کنیم و درونمان واحد باشد؟ نه اینکه کثرات را نبینیم؛ بلکه همه را مظاهر یکی ببینیم و به ساز هرکدام نرقصیم! اگر خورشید را ببینیم که با شعاع‌های نورش همه جا را روشن کرده، فقط دنبال نور می‌رویم و در هر شرایطی روشنیم. اما اگر زمین و آسمان و... را ببینیم، همین که زمین چرخید و خورشید به سوی دیگرش رفت، دیگر تاریک می‌شویم.

این گونه است که بسیاری از ما حلال و حرام و شبهه، نماز و گناه و تخدیر و در یک کلام، خدا و خرما را با هم داریم و احساس خطر هم نمی‌کنیم؛ به فرمایش قرآن: "الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِی الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً"[6]!

 


[1]- سورۀ نساء، آیۀ 119.

[2]- سورۀ روم، آیۀ 30 : خلقت خدا هیچ تبدیلی ندارد.

[3]- سورۀ فتح، آیۀ 10 : دست خدا بالای دست‌های آن‌هاست.

[4]- سورۀ طه، آیۀ 25 : پروردگارا، سینه‌ام را شرح بده.

[5]- سورۀ عبس، آیات 34 تا 36.

[6]- سورۀ کهف، آیۀ 104 : کسانی که سعی‌شان در حیات دنیا گم شد، درحالی‌که می‌پندارند نیکو عمل می‌کنند.



نظرات کاربران

//