مبانی دین 03

این سری مطالب، برگرفته از سخنرانیهای سرکار خانم میرزایی(لطفی آذر) در تبیین بیانات مقام معظم رهبری(دام ظلّه العالی) در جمع جوانان خراسان شمالی است؛ که در ماه صفر 1434 ایراد شده است.

 

مبانی دین

(قسمت سوم)

 

در قسمت‌های قبل، پس از بیان برخی مصادیق سبک زندگی از بيانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی)، به اینجا رسیدیم که ایشان سبک زندگی را، تابع تفسیر انسان و هدف او از حیات دانستند و فرمودند لازمه‌ی پیشرفت، داشتن ایمان و ایدئولوژی است.

شرط پیروزی

وقتی جامعه، هدفی را مشخص کند و با ایمان به هدفش، طبق آن حرکت نماید، در همان جهت به پیشرفت می‌رسد؛ فرق هم ندارد که هدفش چه باشد. نقطه‌ی اصلی، ایمان به هدف است؛ این ایمان، به هر ایدئولوژی تعلق بگیرد، پیروزی را در پیش دارد. چنان‌که حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه‌ی 25 نهج‌البلاغه در پی شنیدن خبر شکست مسلمین می‌فرمایند:

"إِنِّی وَ اللهِ لَأظُنُّ أنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ سَیدَالُونَ مِنْكُمْ، بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَ بِمَعْصِیتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ، وَ بِأدَائِهِمُ الأمَانَةَ إِلَی صَاحِبِهِمْ وَ خِیانَتِكُمْ، وَ بِصَلاحِهِمْ فِی بِلادِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ؛ فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أحَدَكُمْ عَلَی قَعْبٍ، لَخَشِیتُ أنْ یذْهَبَ بِعِلاقَتِهِ!..."1

همانا به خدا می‏بینم كه این مردم به زودی بر شما چیره می‏شوند؛ چون آنان بر باطل خود، اجتماع دارند و شما در حقّ خود، پراكنده‌اید2؛ شما امام خود را در حق، نافرمانی می‏كنید و آنان در باطل، پیرو امام خویش‌اند؛ آنان امانت‌دار حاكم خود هستند و شما به امامتان خیانت می‌کنید؛ آنان در شهرهای خود، اصلاح‌گر و درست‌كارند و شما فساد می‌كنید؛ چنان که اگر كاسه‌ی چوبینی را به یکی از شما بسپارم، می‏ترسم آویزه‌ی آن را ببَرد!

آری؛ معاویه و معاویه‌صفتان، ظاهراً بر سپاه ائمه(علیهم‌السلام) پیروز می‌شدند؛ برای اینکه خداوند، نظام آفرینش را بر اساس حكمت به راه انداخته، نه بر اساس بازی و نه اینكه از هر كس خوشش آمد، او را به معجزه، پیروز كند. سنت الهی، این است كه هر كسی باید ابتلا شود و بر اساس ایمانش حرکت کند. آن کسی كه در مقابل امام زمانش معصیت دارد و به دانسته‌هایش از اوامر و احادیث او بی‌توجهی می‌كند، پیروز نمی‌شود. در تمام ابعاد كوچك و بزرگ فردی و اجتماعی، همین است؛ اگر چیزی از حق را باور كردیم و به آن، عمل نكردیم، شیطان بر ما غالب خواهد شد و شکست خواهیم خورد3.

علامه جعفری(رحمةالله‌عليه) در شرح این خطبه می‌فرماید:

«نتایج روبنایی و قوانین سیر معمولی طبیعت را با تكیه به اینكه ما از رهبری باعظمت‏ترین پیشوا برخورداریم، نمی‏توان از بین برد. این مثال بسیار ساده را توجه فرمایید: شخصی بیمار، دست می‏برد و شیشه‏ای را كه روی میز است، به اطمینان اینكه شربت دوای بیماری اوست و واجب است برای حفظ جان خود، آن شربت را بخورد، برمی‏دارد و می‏خورد؛ ولی این شیشه، شربت نبوده، بلكه شرابی مستی‌آور بوده و هیچ جای تردید نیست كه او مست خواهد شد و نمی‏تواند با هیچ پشیمانی و داد و بیداد، جلو مستی خود را بگیرد. در عین حال، همین شخص، آدمی است سالم و اگر عادل بوده است، اختلالی در عدالتش به وجود نمی‏آید؛ اما او مست است! حال، فرض كنیم همه‌ی افراد یك جامعه، از الهی‏ترین پیشوا برخوردارند و هر یك از آن‌ها دارای عالی‌ترین اندیشه كه برای یك انسان، ممكن است و عالی‌ترین وجدان كه برای یك بشر رشدیافته ضرورت دارد، هستند؛ ولی تشكّل [و اتحاد] و تفاهم با یكدیگر ندارند و با تكیه به اندیشه و وجدان فردی خود، از مدیریت پیشوایشان سر باز می‏زنند و تمرّد می‌كنند. اثر این جدایی و گسیختگی به طور قطع، باختن است و هیچ چاره‏ای هم ندارد. و برعكس، فرض كنیم افراد یك جامعه از یك‌صدم عظمت‏ها و ارزش‏های فردی افراد جامعه‏ای كه در بالا تصور کردیم، برخوردار نیستند و با این حال، از شعور تشكّل و درك ضرورت مدیریت خوب بهره‏مندند؛ این جامعه، در زندگی اجتماعی، موفق خواهد شد و شئون آن را برای خود، تأمین خواهد كرد. این پدیده را در كشورهایی از مغرب‌زمینِ امروزی می‏بینیم كه شعور اجتماعی آنان، چه نتایج چشم‌گیری در زندگی دسته‌جمعی‌شان به وجود آورده است.»4

پس نمی‌توانیم بگوییم همین كه رهبر جامعه، عادل و کاردان باشد، آن جامعه حتماً پیروز است. آیا در طول تاریخ، رهبری باعظمت‌تر از حضرت علی(علیه‌السلام)و دل‌سوزتر و خیرخواه‌تر از او برای امت، سراغ دارید؟ اما دیدیم كه حضرت علی(علیه‌السلام) هم مجبور شد تن به جنگ و حكمیت و... دهد؛ و این، تقصیر امت بود. هر چند خوارج، این را نفهمیدند و به او اعتراض کردند؛ بعد هم به همین جرم، او را به شهادت رساندند!

بنابراین حكومت و رهبری عادل، کافی نیست؛ یک سرنخ پیروزی، ایمان و اطاعت مردم است. چنان‌که این انقلاب هم، به سبب ایمان و اطاعت از رهبر، پیروز شد. پس ما که رهبر عادل داریم، هر جا شكست خوردیم، باید ببینیم كجای کارمان می‌لنگد و از رهبر، درست و همه‌جانبه اطاعت نمی‌کنیم؛ باید ببینیم كجای زندگی‌مان را از غیر عقاید و باورهایمان گرفته‌ایم؛ نه اینكه به تدابیر رهبری، شک کنیم و اعتراض داشته باشیم! انداختن تقصیر به گردن این و آن، بیشتر به تفرقه دامن می‌زند. مبانی سبك زندگی صحیح، چه فردی و چه اجتماعی، برای ما ترسیم شده و در دسترس همگان است؛ باید ببینیم كجا پایمان را كج گذاشته‌ایم. مطمئن باشیم اگر اشکالات خود را درست كنیم، پیروز خواهیم شد.

خدا می‌داند عمده‌ی مشکلات ما، برای این است كه سبك زندگی‌مان غلط است؛ و فقط درصد اندکی از آن‌ها، ابتلایی است که می‌خواهد ما را بالا ببرد، یا عقوبتی است تا گناه گذشته‌مان را همین جا پاك كند. بیشتر مشکلات، برای این است كه ما در سبك زندگی خود، ایمان به باورهایمان نداریم و مدام شكست می‌خوریم. این شكست فردی هم، منجر به شكست اجتماعی می‌شود و در نهایت، دست برترین رهبر را نیز می‌بندد و علی(علیه‌السلام) هم پیروز نمی‌شود! اما در طرف مقابل، آنان كه هدف‌گیری باطل دارند، اگر اتحاد و تشكّل داشته باشند و پیشوای ضدّ حق را اطاعت كنند، پیروزند. چه تعهدشان به پیشوای خود، در مقابل پول باشد، چه در مقابل زور و تهدید، چه در مقابل تزویر و یا هر عامل دیگر.

بر همین اساس، غرب هم با هدف وقیحی كه انسان را از غیب و معنا جدا كرد و او را فقط وصل به طبیعت و دنیا دانست، پیش رفت و با همین هدف، به تنظیم شهرها و اجتماع و محیطش پرداخت و اخلاق را نیز بر همین اساس به خورد جوامع داده و آنان هم باور كردند و ایمان آوردند؛ هر چند امروز به برکت انقلاب اسلامی، جوامع آن‌ها نیز فهمیده‌اند كه نیازشان این نیست و فریب خورده‌اند.

در همین زمینه، حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه‌ی 97 نهج‌البلاغه می‌فرمایند:

"وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ، لَیظْهَرَنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمُ عَلَیكُمْ؛ لَیسَ لِأنَّهُمْ أوْلَی بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَی بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّی؛ وَ لَقَدْ أصْبَحَتِ الاُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا، وَ أصْبَحْتُ أخَافُ ظُلْمَ رَعِیتِی!"

قسم به آن‌که جانم در دست اوست، هر آینه این قوم بر شما پیروز خواهند شد! نه به این دلیل که از شما به حق، سزاوارترند؛ بلکه به خاطر سرعتی که آنان در تأیید امیر باطلشان دارند و شما در پذیرش حقّ من، سستی می‏ورزید. و هر آینه، ملّت‏ها صبح می‏كنند در حالی كه از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشت‌اند، و من صبح می‏كنم در حالی كه از ظلم پیروان خود، وحشت دارم!

"لَیظْهَرَنَّ"؛ ببینید حضرت(علیه‌السلام) با چه تأکیدی، این کلام را آورده‌اند و با لام و نون تأکید فرموده‌اند آنان بر شما پیروز می‌شوند! چون حضرت(علیه‌السلام)واقف به سنن الهی هستند و می‌دانند این، یک قانون است که اگر به باطل هم ایمان بیاوری، در همان باطل، پیروز خواهی شد؛ و این، همان قدرت ایمان است. گویی می‌خواهند بگویند: آن‌ها پیروز می‌شوند، چون در هدفشان، به سرعت حرکت می‌کنند؛ آن‌ها فقط گوش نمی‌دهند، فقط معتقد نمی‌شوند، فقط شعار نمی‌دهند، بلکه تلاش می‌کنند، به سرعت می‌دوند و در تأیید و حمایت از امیر باطلشان کار می‌کنند. اما شما با اینکه برحقّید، شکست می‌خورید؛ چرا که کُند هستید و بطیئ و مورچه‌وار، حرکت می‌کنید! حضرت(علیه‌السلام) می‌فرمایند: شما هم با من می‌آیید؛ اما مانند راه رفتنِ مورچه!

در جامعه‌ی امروز هم اگر ما شیعیان در مکتب و عقیده‌مان پیشرفت نکرده‌ایم، به همین دلیل است که ایمانمان نسبت به حقیقت، ضعیف است و کارکرد چندانی برایمان ندارد؛ چون ما را به تلاش بی‌وقفه در مسیر هدف، وادار نمی‌کند. وگرنه عقیده‌ی ما حق است، مکتبمان حق است. رهبر ما، برحق است و مدام با فرمایشات نورانی خود، ما را تشویق به حرکت می‌کند؛ ولی تا ایمان قلبی به این حق نباشد، حرکت هم نخواهد بود! آیا پیام‌هایی که ایشان در آغاز هر سال می‌دهند، فقط برای شنیدن است؟ آیا نام‌گذاری هر سال با عنوانی خاص، فقط برای نصب کردن بر تابلوهاست؟ یا برای اجرا و عمل؟!

همین است که ما در زمینه‌ی اصلاح بینش و گرایش و متن دین، پیشرفت چندانی نکرده‌ایم و هنوز درگیر دروغ و تهمت و گناه و بی‌قانونی هستیم. ما امروز به پیشرفتی نیاز داریم که به رفع رذایل اخلاقی و گناهان فعلی در جامعه منجر شود؛ پیشرفتی که سبب شود جامعه نسبت به مبانی و معارف دینی، بصیرت پیدا کند و تفقّه در دین داشته باشد؛ پیشرفتی در بینش، تا همه در اثر آن، بپسندیم که نحوه‌ی زندگی و روابطمان را فقه و اخلاق اسلامی تعیین کند؛ یعنی بخواهیم که معرفت و بینش دینی، در تمام جزییات زندگی‌مان اعمّ از ازدواج، همسرداری، بچه‌دار شدن و حتی خوردن و خوابیدن، اثر خود را نشان دهد.

در یک کلام، برای دست‌یابی به تمدن اسلامی، اعتقادات ما باید از بایگانی ذهنمان خارج شود و در عمل به ظهور رسد. در واقع حضرت علی(علیه‌السلام) هم در کلامشان، همین نکته را گوشزد می‌کنند که: به بودن در سپاه حق، اکتفا نکنید و نگویید چون ما برحقّیم، خدا حتماً باید ما را پیروز میدان کند و چون به حق معتقدیم، باید در این دنیا و آن دنیا، بهشت برایمان فراهم باشد! خیر، این طور نیست و تا اعتقاد در محک عمل و امتحان سنجیده نشود، خبری از فوز و پیروزی نیست. معیار سنجش هم که برایمان معرفی شده: "الْبَابُ الْمُبْتَلَی بِهِ النَّاسُ‏"5؛ یعنی خود ائمه(علیهم‌السلام) موضوع ابتلای ما هستند و ما به آن‌ها امتحان می‌شویم؛ به اینکه آیا در اعتقاد، قبولشان داریم یا نه؛ و اگر قبول داریم، آیا در عمل هم مطیعشان هستیم؟ آیا با آن‌ها همراه می‌شویم و با سرعت با ایشان می‌رویم، یا کندی می‌کنیم؟! آیا در ابتلا به سختی‌ها یا آسانی‌ها، به آن‌ها رجوع می‌کنیم و از سیره‌ی ایشان راه و روش می‌گیریم یا سراغ دیگران می‌رویم؟ وقتی می‌خواهیم ازدواج کنیم، چقدر شبیه آن‌ها عمل می‌کنیم؟ خلاصه در میادین اقبال و ادبار دنیا و امتحان به شادی و ناراحتی، و سلامت و بیماری، چقدر درِ آن‌ها را می‌کوبیم و از روششان پیروی می‌کنیم؟

خداوند طبق سننی که در هستی قرار داده، با ما برخورد می‌کند و یکی از این سنت‌ها، آن است که کوشش‌های اساسی و هدف‌دار، به نتیجه می‌رسد؛ حال چه با نیت الهی باشد و چه با نیت شیطانی و غیر الهی و برای وصول به مقاصد مادی. در واقع موفقیت هر کس، به قدر تلاش او در جهت هدفش است. کسی که ایمان و اعتقادش برحق است، اما نشسته و در راه ظهور آن تلاش نمی‌کند، یا خیلی کند و سست است، به تمدن دینی و پیشرفت انسانی نمی‌رسد؛ مثل کسی که در فقه به چند حکم عمل می‌کند و چند حکم را رها می‌کند و در اخلاق هم، فضایل را با رذایل دارد.

تاریخ هم، این سنن را به روشنی برای ما به نمایش گذاشته است. از جمله آنجا که به ما نشان می‌دهد شمر که عین فساد بود، با تلاش و ایستادگی، به هدف باطل و پلید خود رسید؛ و یا شیطان با تلاشش، هر لحظه انسان‌های غافل را طعمه‌ی خود می‌کند و به هدفش که اغوای مردم است، می‌رسد. از سوی دیگر هم، نمونه‌هایی از همت‌های عالی و جان‌فشانی‌های در راه حق را در همین انقلابمان دیده‌ایم که به ثمر رسیده است. چه بسیار انسان‌هایی که برای زنده نگه داشتن عقیده‌شان، خون دادند و پیروز میدان شدند.

ما همه، این‌ها را دیده‌ایم؛ اما چرا به این سنن، ایمان نمی‌آوریم؟! چرا عزممان را برای تلاش در جهت هدفمان، جزم نمی‌کنیم؟ اگر هدفمان دنیا نیست، پس لااقل درست تلاش کنیم تا "خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآخِرَةَ"6 نشویم! ما سر سفره‌ی زحمات امام(قدّس‌سرّه) و شهدا نشسته‌ایم و از امنیت و استقلالی که آنان با تلاش خود فراهم کرده‌اند، استفاده می‌کنیم. پس باید خیلی دقت و مراقبت داشته باشیم که چگونه از آنچه نزد ما به امانت گذاشته‌اند، محافظت می‌کنیم. آیا سعی می‌کنیم فرزندانمان را با فرهنگ شهادت، ایثار و مبارزه با ظلم، آشنا کنیم؟ یا فقط نگرانیم که مبادا اندکی از پیشرفت ابزاری عقب بمانند یا از نظر مقام و درآمد و شئون مادی، دچار کمبود شوند؛ و اینکه فرهنگ شهدا را فراموش کنند یا نسبت به ارزش‌ها بی‌تفاوت شوند، برایمان چندان مهم نیست؟ باید به خود بیاییم و بدانیم که چنین افکاری، خود، نشانه‌ی سست شدن نسبت به هدف است.

پس فکر نکنیم فقط نیت خوب و اخلاص، کفایت می‌کند که خدا پیروزی را نصیب ما گرداند؛ بلکه یاری خدا برای نصرت ما، مستلزم تلاش پیاپی خودمان است. چنان‌که در قرآن می‌فرماید: "وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا"7؛ یعنی اگر طالب هدایت الهی هستید، در راه او جهاد کنید؛ بُن‌مایه‌های دینتان را در بینش، اخلاق و فعل درست، داشته باشید و برای پیاده کردن عقایدتان تلاش کنید؛ در این صورت، خدا راه‌های پیشرفت را برایتان باز می‌‌كند. اما اگر در نیت عالی و بااخلاص خود، کُند و کم‌تلاشید، منتظر یاری خدا نباشید!

حضرت علی(علیه‌السلام) همچنین در خطبه‌ی 27 می‌فرمایند:

"فَیا عَجَباً عَجَباً؛ وَ اللهِ یمِیتُ الْقَلْبَ وَ یجْلِبُ الْهَمَّ، مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلَی بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ... یا أشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لا رِجَالَ، حُلُومُ الأطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أنِّی لَمْ أرَكُمْ وَ لَمْ أعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً؛ وَ اللهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللهُ! لَقَدْ مَلَأتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أنْفَاساً وَ أفْسَدْتُمْ عَلَی رَأیی بِالْعِصْیانِ وَ الْخِذْلانِ."

شگفتا و شگفتا که به خدا سوگند، این واقعیت، قلب انسان را می‏میراند و دچار غم و اندوه می‏كند كه این قوم در باطل خود، وحدت دارند و شما در حقّ خود، متفرّقید!... ای مردْنمایان نامرد؛ ای كودك‌صفتان بی‌خرد كه عقل‏هایتان به عروسان پرده‌نشین می‌ماند! چقدر دوست داشتم كه هرگز شما را نمی‏دیدم و نمی‏شناختم! سوگند به خدا كه جز پشیمانی، حاصلی نداشت و سرانجامش اندوهی غم‌بار شد. خدا، شما را بكشد؛ كه راستی دلم را خون کردید و سینه‏ام را خشمگین ساختید؛ كاسه‏های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلّت‌پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه كردید!

روی صحبت این خطبه، به یاران حضرت علی(علیه‌السلام) است؛ یارانی که او را به عنوان هدف، قبول داشتند و با او همراه می‌شدند، ولی چنان ایمانی به او نداشتند که به دنبالش بدوند و در انجام اوامرش شتاب کنند؛ بلکه توقع داشتند امام در امر و نظرش، هم‌پا و هم‌سطح آنان راه بیاید؛ سست و آرام حرکت کند و سراغ اقدامات انقلابی که انجامش برای آن‌ها دشوار است، نرود. و با این نگاه بود که در هر برهه، یک عده‌شان غربال شدند و از اطراف امام(علیه‌السلام) کنار رفتند.

به راستی قلب حضرت(علیه‌السلام) چقدر از داشتن چنین یارانی، دردمند بوده که چنین با آن‌ها سخن گفته و آنان را نامردانی خوانده که در رویاهای کودکی خود، غرق‌اند و عقل‌هایشان در پرده‌ی حس و خیال، محدود شده و دیگر سودی برای دین خدا ندارند؛ لذا آرزو کرده که ای کاش هیچ وقت آنان را نمی‌دید و نمی‌شناخت!

این پدر مهربان که عاشق فرزندانش است، راه‌بلد و هادی امت است که وقتی می‌بیند فرزندان، دست رأفت او را برای اصلاح امر دینشان بسته‌اند، این گونه دردمند می‌شود و به جایی می‌رسد که وقتی شمشیر بر فرق مبارکش فرود می‌آید، ندای "فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَة"8 سر می‌دهد. خدا نکند ما هم از آن دسته یاران باشیم که رهبرمان از دست سستی‌ها و کج‌روی‌های ما به تنگ آید و از عملکردمان بیمناک باشد؛ همان طور که حضرت علی(علیه‌السلام) از ظلم رعیت خود، به ستوه آمده بود! اگر می‌خواهیم در این جرگه نباشیم، باید پیام رهبر(مدّظلّه‌العالی) را سرلوحه‌ی عملمان قرار دهیم.

و نکته‌ی مهم، آن است که نگاهمان صوری و سطحی نباشد، وگرنه بی‌ریشه است و مانع پیشرفت می‌شود. پس مراقب باشیم، مبادا ارزش‌ها برای ما سطحی شود؛ مبادا همین نام شهدا که بر کوچه‌ها و خیابان‌ها گذاشته‌اند، برایمان پیش پا افتاده شود؛ مبادا جانبازانی را که در اطرافمان هستند، ببینیم و عمق هدفشان را نیابیم؛ مبادا گلزارهای شهدا برایمان عادی شود؛ مبادا دین و دعا و مناجات را جدی نگیریم! البته ما همه‌ی این‌ها را قبول داریم، ولی سطحی و روبنایی؛ چون زیربنای نگاهمان، دنیا شده و محور نگرانی‌ها و شادی‌هایمان همین است. لذا آنجا که بوی تحریم غرب می‌آید، آرامش روانمان به هم می‌ریزد، نگران کم و کاستی دنیایمان می‌شویم و ارزش‌های انقلاب در دلمان رنگ می‌بازد! در همین امتحان‌هاست که معلوم می‌شود محور توجه ما، دنیاست یا آخرت؛ همین که آیا برای رهایی از فشار اقتصادی، به هر کاری تن می‌دهیم یا صبر و قناعت در پیش می‌گیریم، نشان می‌دهد که فقط سطح و ظاهر پدیده‌ها را می‌بینیم و از عمق و باطن آن‌ها در حجاب و غفلتیم یا نگاهمان عمیق و اصولی است.

"وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْینٌ لایبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَالأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ."9

و هر آینه برای جهنم، بسیاری از جنّ و انس را آفریدیم؛ آنان قلب‌هایی دارند كه با آن نمی‏فهمند و چشم‌هایی كه با آن نمی‏بینند و گوش‌هایی كه با آن نمی‏شنوند. آنان همچون چهارپایان، بلکه گمراه‏تر از آن‌هایند؛ آنان همان غافلان‌اند.

تمدن یا تقلید؟!

مقام معظم رهبری(مدّظلّه‌العالی) در ادامه‌ی سخنانشان می‌فرمایند:

«البته بعضی از كشورها مقلّدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادی، یك چیزی گرفته‌اند، زندگی خود را بر اساس آن شكل داده‌اند. بله، این‌ها ممكن است به یك پیشرفت‌هایی هم برسند؛ به یك پیشرفت‌های صوری و سطحی هم می‌رسند؛ اما مقلّدند. این‌ها تمدن‌ساز نیستند، این‌ها بی‌ریشه و آسیب‌پذیرند؛ اگر چنانچه طوفانی به وجود آید، از بین خواهند رفت؛ چون ریشه‌دار نیستند. علاوه بر اینكه كار آن‌ها تقلید است و تقلید، پدرشان را درمی‌آورد. برخی از منافع تمدن مادی غرب، گیرشان می‌آید و بسیارش گیرشان نمی‌آید؛ اما همه‌ی زیان‌های آن‌ها گیرشان می‌آید.»

در واقع ما نمی‌توانیم اعتقادات خود را داشته باشیم، ولی سبک زندگی‌مان تقلید از غرب باشد! با این کار، تبدیل به یک مقلّد صِرف می‌شویم و دیگر تمدن‌ساز نیستیم. اگر این گونه باشیم و اصالت را به ابزار دهیم، به تمدن انسانی دست نمی‌یابیم؛ یعنی وجودمان به رشد و تعالی نمی‌رسد و در سطح دین می‌مانیم و در همان نماز و روزه‌ی صوری، متوقف می‌شویم. اعمال زیبا هم اگر ریشه در معرفت و بینش وجودی نداشته باشند، یک قشر و پوسته، بیشتر نیستند و ما را به جایی نمی‌رسانند. چنان‌که در غرب هم برخی کارها و اخلاق زیبا به چشم می‌خورد؛ ولی چون پشتوانه‌ی فکری عالی ندارد، کمال انسانی نیست. در کل، هر فرهنگی، یک سری خوبی‌ها هم دارد و بد مطلق نیست؛ ولی مسئله، این است که هر ظاهر زیبا و هر فعل یا صفت زیبا، اگر ریشه در بینش توحیدی و ولایی نداشته باشد، صاحبش را به جایی نمی‌رساند. برای همین است که امروز جامعه‌ی غربی به تمدن انسانی و تعالی وجودی نرسیده، به ملکوت راه نیافته و لذا نه خود را شناخته، نه خدا را؛ اگر چه پیشرفت ابزاری کرده است.

"أفَمَنْ أسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوٰی مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٍ خَیرٌ أمْ مَنْ أسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ وَ اللهُ لایهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ."10

پس آیا كسی كه بنیان آن [مسجد] را بر تقوای الهی و رضای خدا نهاده، بهتر است، یا آن كس كه بنیان آن را بر لبه‌ی پرتگاهی كه آب زیر آن را شسته باشد، نهاده تا با او در آتش جهنم، سرنگون شود؟ و خدا، مردم ستمگر را هدایت نمی‏كند.

آری؛ زیبایی بی‌ریشه، کم از زشتی ندارد. آن خوبی که فرهنگ اومانیسم جعل می‌کند، نقابی است برای مخفی کردن چهره‌ی زشت بدی! واضح است که فرهنگ اومانیسم هم اگر بخواهد دوام آورد، باید خوبی‌هایی را تحت عنوان قانون، به هوادارانش ارائه دهد، تا نزد بشر که فطرتاً زیباخواه است، مقبول واقع شود و بتواند حکومت کند؛ اما این خوبی‌های ظاهری، کمال و رساننده نیست و تا تمدن انسانی، فرسنگ‌ها فاصله دارد. روز به روز هم پوچی‌اش بیشتر نمایان می‌شود و مردمش را خسته می‌کند؛ آری به درستی که "وَ اللهُ لایهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ"‏.

اما شیعه با همه‌ی اقلّیت و گاه عدم پیشرفت ابزاری‌اش در طول تاریخ، همواره تمدن‌ساز بوده است؛ اگر چه به تعداد انگشتان دست، در کنار علی(علیه‌السلام)بودند؛ اگر چه 72 تن بودند که همه به شهادت رسیدند؛ و اگر چه ملت کوچکی بودند که هشت سال با دست خالی در مقابل تمام دنیا ایستادند. امروز هم ریشه‌ای‌ترین تمدن، تمدن اسلام است که همواره پابرجاست؛ بر خلاف سایر تمدن‌ها اعمّ از کمونیسم‌ و مارکسیسم و لیبرالیسم و... که همه فانی شدند، چون ریشه در بقا نداشتند.

حال ببینید که ما چه نعمت عظیمی داریم؛ و چگونه با داشتن چنین نعمتی، یک عده به تقلید از غرب، روی می‌آورند! شاید برخی منافع تمدن مادی غرب هم نصیبشان شود؛ اما در عوض، خیلی چیزها را از دست می‌دهند و داغ ذلتِ تن دادن به تقلید، بر پیشانی‌شان می‌خورد. آن‌ها به بهانه‌ی اینکه شرایط اقتصادی و فرهنگی برای نخبگان مناسب نیست، فرزندانشان را بدون پشتوانه‌ی بینشی و فرهنگی، به اروپا و آمریکا می‌فرستند؛ و آن‌ها هم اگر چه پیشرفت می‌کنند، ولی بی‌شک در دینشان بطیئ می‌شوند. آن وقت، جوانی که در مملکت خودش حاضر نیست یک کار و خدمت سطح پایین را انجام دهد، در آنجا پست‌ترین کارها را برای غربی‌ها می‌کند! عملکرد این افراد، ناشی از آن است که پیشرفت ابزاری را مهم و حیاتی می‌دانند و پیشرفت در جنبه‌ی متن و حقیقت، برایشان اصالت ندارد. البته قطعاً ما باید در جنبه‌های ابزاری هم توانمند شویم، تا محتاج کشورهای بیگانه نباشیم؛ ولی این پیشرفت ابزاری باید در بستر پیشرفت‌های متنی قرار گیرد.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

"یا أیهَا الرَّسُولُ لایحْزُنْكَ الَّذینَ یسارِعُونَ فِی الْكُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ..."11

این آیه می‌گوید: ای رسول خدا، مبادا مانور ظاهری کسانی که در سطح و ظاهر مانده‌اند و به عمق هستی راه نبرده‌اند، تو را غصه‌دار کند؛ چرا که پیشرفت آن‌ها، فقط در دنیاست. و ای امت اسلام، شما هم در هر زمان که هستید، حسرت جایگاه و دارایی‌های آن‌ها را نخورید.

"ألَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یزْعُمُونَ أنَّهُمْ آمَنُوا بِما اُنْزِلَ إِلَیكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یریدُونَ أنْ یتَحاكَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوا أنْ یكْفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً."12

آیا ندیدی آنان را كه می‏پندارند به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‏اند؛ ولی می‏خواهند طاغوت را داور بگیرند، در حالی كه امر شده‏اند طاغوت را انكار كنند؛ و شیطان می‏خواهد آنان را گمراه کند و از حق، دور سازد.

این آیه هم در ذمّ کسانی است که ادعای ایمان دارند، ولی در عین حال، دلشان برای آنچه در دست طاغوت است، می‌تپد و خیلی تمایل دارند سیستم رفاه‌طلبانه و سبک زندگی غربی را داشته باشند.

پایان قسمت سوم

 

پی‌نوشت:

[1] نهج البلاغه، خطبه 25.

[2] برای مطالعه درباره حق، به نوارهای درسی "تبیین سوره عصر" و کتاب "تقابل حق و باطل" از سرکار خانم لطفی‌آذر رجوع شود.

[3] بر همین اساس، جایی كه فقه و رساله، حاكم نباشد، حتماً شیطان و هوای نفس است؛ و لذا هرگز کسی بدون فقه و عمل به احكام، نمی‌تواند عارف شود و به اوج معرفت برسد.

[4] ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج5، صص117-118.

[5] مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره : [شما] درگاه امتحان مردم هستید که به آن، مبتلا می‌شوند.

[6] سوره حج، آیه 11 : در دنیا و آخرت، زیان کرد.

[7] سوره عنکبوت، آیه 69 : و كسانی را كه در راه ما مجاهده كنند، هر آینه به راه‏های خود، هدایتشان می‏كنیم.

[8] مناقب آل أبیطالب(علیهم‌السلام)، ج‏2، ص119 ؛ بحار الأنوار، ج41، ص2 : به خدای كعبه، رستگار شدم.

[9] سوره اعراف، آیه 179.

[10] سوره توبه، آیه 109.

[11] سوره مائده، آیه 41 : ای پیامبر، تو را غمگین نكنند، آنان كه در كفر می‏شتابند؛ از آنان كه به زبان گفتند ایمان آوردیم، در حالی که دل‌هایشان ایمان نیاورد!

[12] سوره نساء، آیه 60.



نظرات کاربران

//